اهل آبادي عشق !
به سراغ چه کس از گوشه تنهائی خود آمده ای؟
پی جا پای تو رديست ز غم
پی فردای تو اما هنوز...
پنجره دست بدستان غزلهای ستاره داده است
ای که از آمدنت در دل من نيست قرار
آرزومند توام با هر بار
که نفس ميکشم و سينه برون ميدهمش
اما...
ای که از فاصله ها آمده ای
تا که غم از دل من دور کنی...