You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
-
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه ی توست
-
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
-
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
-
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
-
نمیخورید زمانی غم وفا داران
ز بی وفایی دور زمانه یاد آرید
-
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده
-
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
-
نقشی بر آب می زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
-
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود
-
ناصرالدین صاحب الزمانی :
چرخ های سنگین و زنگ زده زندگی با دست های نامریی امید می چرخد
-
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمابان چرا خود توبه کمتر می کنند ؟
حافظ
-
ما را بآب دیده شب و روز ماجراست
زان رهگذر که بر سر کویش چرا رود
حافظ
-
قد تو تا بشد از جویبار دیده من
بجای سرو جز آب روان نمی بینم
-
دانم سر آرد غصه را رنگین بر آرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم
-
دایم به لطف دایه طبع از میان جان
می پرورد بناز ترا در کنار حسن
-
تخم وفا و مهر در این کهنه کشتزار
آنگه عیان شود که بود موسم درو
-
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
بسر رسید و نیامد بسر زمان فراق
-
نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان
که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ
-
نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان
که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ
-
دلا طمع مبر از زلف بی نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست