نتایح جستجو

من یاد گرفته ام خوش آهنگ شوم، با اهل صفا و عشق همرنگ شوم، ای کاش که دل کندن من آسان بود، تنها بلدم همیشه دلتنگ شوم.

حق با شماست ولی دلم براش میسوزه این قد فکرش آکبنده

فعلا که نشده، باید برم مسافرت برگردم ببینم چکار میشه کرد.

مرصی شکر، بیخبر شما چه خبر؟

سلام اقا فرزاد خوب هستین؟

من اهل کرمانم، اینجا آثار باستانی زیادی داره مثل: ارگ راین، گنبد جبلیه، بازار کرمان، آثار باستانی جیرفت، ........... راستی کرمانیا خیلیم مهمون نوازن بیاین امتحان کنین.

مرصی خیلی زیبا بود. معلومه به نکات ظریف زندگی دقت میکنید.:gol:

من زمان کاردانیم بم دانشگاه میرفتم. اونجا از این اتفاقات زیاد میفته. یه روز من تازه رسیده بودم بم ساعت 2 عصر بود. خیالمم راحت بود روزه هیچ اتفاقی نمیفته تنها برم. امدم بپیچم تو کوچه خوابگاه یکی با چاقو امد جلوم. من این قد ترسیده بودم ساکم از دستم افتاد. این قد بهم نزدیک شده بود پیش خودم گفتم...

اگر چه عاشقی پر شور بودیم به خود نزدیک و از هم دور بودیم شب و روز از جدایی می‌سرودیم من و تو وصله‌ای ناجور بودیم

روی ایوان کهنه چند تکه مهربانی افتاده است سرم را بالا می‌گیرم تو هنوز مرا دوست داری

به باغم یاسمن بودی چه می‌شد؟ عروس این چمن بودی چه می‌شد؟ چرا چون باد رفتی از کنارم؟ همیشه مال من بودی چه می‌شد؟

طلوع قلبم باش و بگذار تازه شوم تازه از رویای با تو بودن و به تو رسیدن ! بر روی رویاهایی که از من دورند بتاب تا دوباره تو را نزدیک به خود احساس کنم طلوع قلبم باش و غروب دلتنگی را از قلبم دور کن ! دلم می خواهد یاد تو آسمان تیره و تار قلبم را روشن سازد نور مهربانیت در دلم رخنه کند و وجود پر از عشق...

بچه ها کی گفته زلزله بلای آسمونیه. مگه مردم بم بد بودن مگه مردم زرند بد بودن.اگه اونا بد بودن به اون دانشجوای بیچاره که تو این شهرا بودن چه ربطی داشته . خیلی داشتن نماز میخوندن کشته شدن. بعد از زلزله بم همه میگفتن اینا کفر نعمت کردن. اینا فلان کردن .......این جوری شده. تو رو خدا منطقی باشین کشور...

سلام اول تسلیت میگم به همه هم وطنای عزیزم. بچه ها زشته ما همه مال ایرانیم همه خون آریایی داریم. پس ترکو و فارس و لرو.... معنا نداره.الان همه عزاداره هم وطنامون هستن. دوم این که من زمان زلزله بم اونجا دانشگاه میرفتم شب زلزله اونجا بودم. واقعا وحشناک بود. الان عکسارو دیدم اون صحنه ها برام تکرار...

عالی بود. مرصی

بابا دعوا چیه زشته این حرف

چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟ چطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفته زندگی می بخشه؟ چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟ چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟ ای...

اين روزها حوالي چشمانم مدام باراني است بيا و پنجره را باز كن . نم نم دوستت دارم هايم را مي شنوي؟ ببين...ببين نگاهم چقدر قطره قطره جاي آمدن هايت را مي بوسد ؟! سرت را بر سينه ام بگذار ... صداي قدمهايت را مي شنوي ؟ كافي است لحظه اي خسته شوي ... بايستي و من ... بميرم . دلم مثل دختربچه اي...

مثل رودها که تقدیرشان دریاست من به دنبالت هزار تکّه می شوم هزار کوچه هزار خانه می شوم و پای انتظار پنجره ها هزار نی لبک هزار عاشقانه می شوم ذهن شمعدانی ها از عطر تو لبریز است من به دنبالت هزار برگ هزار جوانه می شوم تن ِ شب پر از باغ های رؤیائی ست من به دنبالت...

دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که می سوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری مرا اشفته می دارد چنین آشفته بازاری