دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیایی
چشمم به ره عاطفه خشکید ؛ کجایی!!
با شِکوه ی من چهره ی آدینه ترک خورد
از سوی تو اما نه تبسم ؛ نه ندایی
از بس که در اندیشه ی تو شعله کشیدم
خاکسترحسرت شده ام ؛ نیست دوایی!
آمار تپش های دلم را به تو گفتم
پرونده شد اندوه من از درد جدایی
سوگند به آوای صمیمانه ی نامت
از...