نتایح جستجو

  1. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    وقتی به مزارم برسی دیر شده دلبر زیبا امروز بیا بوسه بده هی نگو فردا هم جام می و شمع و دف و نای مهیاست هم شوق من خسته دل عاشق و شیدا
  2. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    یارب ،غم بیرحمی جانان بکه گویم ؟ جانم غم او سوخت ، غم جان بکه گویم ؟ نی یار و نه غمخوار و نه کس محرم اسرار رنجوری و مهجوری و حرمان بکه گویم؟
  3. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    زمانه دوخت لبم را به ریسمان سکـوت که عهد، عهد غم است و زمان، زمان سکـوت
  4. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    از لحظه هاي قلب تو پرواز ميكنم اين عقده هاي كهنه ي خود، باز ميكنم از عشق ساده ي خود هم گذشته ام داري خيال مي كني ام ، ناز مي كنم دلتنگي و شاعري و عشق بي دليل هر روز به شعر تو آغاز ميكنم گاهي صداي شعر مرا گوش مي كني دارم صداي عشق تو را ساز مي كنم ......خوبم ، ! دگر تفــال حافــظ نمي زنم...
  5. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را با غير مي بينم و صدايم درنمي آيد ... دلم مي سوزد و کاري زدستم بر نمي آيد ...
  6. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم چای می نوشم ولی از اشـک، فنجـان پُر شده ست
  7. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    " دلم گرفته " از این ساده تر چه باید گفت ؟ کنار پنجره با چشم تَـر چه باید گفت ؟ ♥
  8. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دلتنك صدايت شده ام مي داني با دل بنويسم خط مي خواني هر شب به خيالت تو بسوزم چون شمع امشب تو بيا به خواب من مهماني
  9. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    هـواي ديـده طـوفـانـي، دلـم دريـاي مـحـنت هـــا گهي مي بارد اين ابر و گهي مي غرد اين دريــا
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در اين مهمانسراي سرد و بي روح دلم پژمـــرده و قلبــم شكسته است نه مهــر و عاطفت مانده ، نه عشقي وجودم از جفا كاري شكسته است دريغ از اين همه احســــــاس ، از عشـــــق به وقت گفتنش نايم شكستـــه است
  11. *zahedan

    مشاعره با اشعار بداهه ...

    من این روزها حال خود را باختـه ام بر بنای ِ حــرف ِ دل ، کار خود را ساختـه ام زین چنین گر ببینی ، کـم پیـدا مـرا تو بدان کز بند عشـق ، فـرش دل را بافتـه ام
  12. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    مرغ در دامم مرا پروانه پرواز نيست درگلويم نغمه هست و رخصت آواز نيست
  13. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید: خانه را ول کن بگو من، کی،کجا باشم؟
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تــو را مي خواستــم تا در جــواني نميـــرم از غـــم بي همـــزباني غـــم بي همـــزباني ســوخـت جـــانـم چه مي خـــواهــم دگــر زيـن زنـدگـانــي؟
  15. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد داری که ز من خنده کنان پرسیدی چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز؟ چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید اشـک شوقی که فرو خفته به چشمان نیاز
  16. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    بازی ایران ، آرژانتین یادت هست؟ من در دفاع از عشق تو مانند ایرانم با مشکلات زندگی جنگنده تـا کردم یه اشتباه سـاده، آخر کرد ویرانم
  17. *zahedan

    از اينجا مي روم با كوله باري زتنهـــايــي و غربت تا هميــشــه كه داغ دوري از ياران جاني به جان...

    از اينجا مي روم با كوله باري زتنهـــايــي و غربت تا هميــشــه كه داغ دوري از ياران جاني به جان و استخوانم كرده ريشه اگر رفتم دلم مي خواند ...اينجا چو باراني كه زد دستش به شيشه اگر رفتم دلم همواره زخم است چو فرهادي كه زد سر را به تيشه اگر رفتم خداحافظ نگوييد ..... غريبم من دلم راضي نميشه...
  18. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    از اينجا مي روم با كوله باري زتنهايي و غربت تا هميشه كه داغ دوري از ياران جاني به جان و استخوانم كرده ريشه اگر رفتم دلم مي خواند اينجا چو باراني كه زد دستش به شيشه اگر رفتم دلم همواره زخم است چو فرهادي كه زد سر را به تيشه اگر رفتـم خـــداحافــظ نگـوييـد غريبـم من دلم راضي نميشه...
  19. *zahedan

    رفتن...

    از اينجا مي روم با كوله باري زتنهايي و غربت تا هميشه كه داغ دوري از ياران جاني به جان و استخوانم كرده ريشه اگر رفتم دلم مي خواند اينجا چو باراني كه زد دستش به شيشه اگر رفتم دلم همواره زخم است چو فرهادي كه زد سر را به تيشه اگـــر رفتـــم خـــداحافــــظ نگـــويــيـد غريبـم من دلم...
  20. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    يا سر بنهي به جور و بيداد يا قصه عشق در نوردي اي سيم تن سياه گيسو كز فكر سرم سپيد كردي صلح است ميان كفر و اسلام با ما تو هنوز در نبردي؟
بالا