نتایح جستجو

  1. mahdiehershad

    رمان غزال

    یکدفعه به یاد سپهر که هر وقت حرف هانی را پیش می کشیدم عصبانی میشد لبخندی زدم، و از رویا و عالم خود بیرون آمدم. ناگهان یاشار را در کنار خود دیدم. از اینکه متوجه حضورش نشده بودم جا خوردم یکدفعه گفتم: - - سلام، صبح بخیر. یاشار خندید و گفت: غزال جون هنوز شبه و روز نشده. تو فکر چی بودی که...
  2. mahdiehershad

    ادامه مسابقه برنامه نویسی

    سلام. زبانهای مسابقه ++c و جاوا است یا هر زبانی میشه؟؟ اگه ایناست که من هستم
  3. mahdiehershad

    *** آشنایی و گفتگوی بچه های کامپیوتر....***

    سلام ايدين خوش امدي به جمع ما. ما هم خوشحاليم كه با شما اشنا شديم;);)
  4. mahdiehershad

    کتابهای جعفر نژاد قمی : خوب یا بد؟

    به نظرم كتاباي خودش فقط و فقط براي شروع خوبه ولي كتابايي كه ترجمه مي كنه حرف نداره. بي انصافيه كه بكيم افتضاحه.........
  5. mahdiehershad

    رمان غزال

    یاشار- از استاد فریدون مشیری. البته اول و آخرش را نگفتی ولی باز هم خیلی خوبه که با شعرهای ایرانی آشنا هستی. از آینه با چشمهای خمارش نگاه عمیقی به من انداخت. فهمیدم منظورش من هستم. و برای همین گفتم: مگه بیکاری که این شعرا رو حفظ می کنی، به جاش آهنگ عروسی باد بگیر که به دردت بخوره. سپهر- چشم، اگه...
  6. mahdiehershad

    رمان غزال

    بعد از آمدن مامان گفتم: مامان من فردا مدرسه میرم. مامان- نه شیش روز نرفتی یه روزم روش. چون از پس فردا تعطیله و همون خونه بمونی بهتره. روز سه شنبه، مامان از صبح در حال تدارک وسایل سفر بود و بعد از آمدن ساناز و بابا به طرف خونه عمو محمود به راه افتادیم، چون همه جلوی خونه آنها جمع می شدند. جلوی در...
  7. mahdiehershad

    سوالات و مشکلات کامپیوتری خود را در اینجا مطرح کنید!

    من وقتی internet explorer رو باز می کنم این error پایینی رو میده: the ntvdm cpu has encountered an illegal instruction. cs:054e IP:02d6 OP:2e 63 6f 20 choose 'close' to terminate the application. چرا؟؟؟؟
  8. mahdiehershad

    *** آشنایی و گفتگوی بچه های کامپیوتر....***

    بله میگن حقتون رو می خوریم شما فقط بیاین رای بدین. مهم نیست به کی فقط بیاین....... ما بهتر می دونیم که کی باید رای بیاره؟؟؟؟؟؟ این حق شهروند، این دموکراسی.....
  9. mahdiehershad

    *** آشنایی و گفتگوی بچه های کامپیوتر....***

    سلام بچه ها. خوبین؟؟؟؟؟؟؟؟:redface: اینجا خیلی کم رونق شده. مثل اینکه امتحانات بدجور درگیرتون کرده؟؟:cry:
  10. mahdiehershad

    مرسی عزیز. خوبم.شما خوبی؟ خوش میگذره؟

    مرسی عزیز. خوبم.شما خوبی؟ خوش میگذره؟
  11. mahdiehershad

    لپ‌تاب و مباحث مربوط

    سلام. من یه سوال در مورد باطری لب تابم دارم. چون بیشتر موقع ها من تو خونه و ساکن ازش استفاده می کنم و استفادمم خیلیه. به طوری که اگه شارژ بزارم روزی سه یا چهار بار باید بزارمش شارژ. به همین خاطر باطریش رو درآوردم (به سفارش دوستان) و با برق کار می کنم. الان سوالم اینه که شارژ باطری رو full بزارم...
  12. mahdiehershad

    رمان غزال

    دوباره فوت کردم که ادامه داد: پس بذلر بقیه شو هم بگم. یه دوستی دارم که خیلی صمیمی هستیم، می دونم که اون هم از این گربه ملوس خوشش میاد ولی به خاطر من به زبون نمیاره. بدجوری بهش دل بستم حتی به خاطر اون نمی تونم به رم برگردم. به زادگاهم که نمی تونستم ازش دل بکنم اول به زور به این خاک قدم گذاشتم و...
  13. mahdiehershad

    رمان غزال

    با بی تفاوتی شانه بالا انداختم. ظهر وقتی به خانه رفتم باز همه تلفنها را کشیدم و قبل از آمدن مامان وصل کردم. قبل از اینکه به باشگاه بروم، یاشار تلفن کرد، و ازمامان اجازه گرفت تا بعد از باشگاه باهم برای خرید کتاب برویم. چون نزدیک مسابقات بود، تمرینات سخت وفشرده شده بود،ساعت هفت ونیم خسته وکوفته...
  14. mahdiehershad

    رمان غزال

    سپهر کنترل خودش را از دست داد و گفت – لعنتی چرا این کارو کردی؟! می دونی من کثافت روی اون نقشه چقدر کار کرده بودم، تموم زحماتمو به باد دادی. آخه چرا؟ باور کن اگه امروز دستم بهت می رسید خفه ات می کردم. سوتی کشیدم و گفتم: اوه اوه ! شازده ترمز کن، زیاد تند نرو چون پات پیچ می خوره و با کله می خوری...
  15. mahdiehershad

    رمان غزال

    صبح از وقتی از خواب ییدار شده بودم دلهره و دلشوره داشتم و برای همین سر کلاس ام حواصم به درس نبود و منتظر زنگ بودم که هرچه سریع تر به خانه بروم تا زنگ زده شد مثل زندانی ها ، تند تند وسایلم را جمع کردم، چون سها تمرین های روی تخته را یادداشت می کرد بهش گفتم سها جون من کار دارم می تونم برم ، خودت...
  16. mahdiehershad

    *** آشنایی و گفتگوی بچه های کامپیوتر....***

    وای از کجا فهمیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی اینقدر معلومه...................
  17. mahdiehershad

    *** آشنایی و گفتگوی بچه های کامپیوتر....***

    خیلی خوب بابا نگو. بحثو عوض کنید:cool:
  18. mahdiehershad

    سلام خیلی عالی بود 20 دقیقه اول آقای موسوی فقط حرف خودش رو می زد. ولی دیگه آخر هاش خوب جوابشو...

    سلام خیلی عالی بود 20 دقیقه اول آقای موسوی فقط حرف خودش رو می زد. ولی دیگه آخر هاش خوب جوابشو داد. در تسلط و آرامش کامل .... به نظر من نباید آقای احمدی نژاد پای دیگران را وسط می کشید چون ربطی به اون نداره.... و آقای موسوی اولین کسی بود که تونست بگه، ساکت. این خیلیه
  19. mahdiehershad

    رمان غزال

    سهند دستهایش را بالا برد و گفت : خدایا امشب خودمو دست تو می سپارم . فقط رحم کن تا سالم برسیم. خنده کنان جواب دادم : سهند تو که ترسو نبودی ، امشب چت شده. سهند- از جونم نمی ترسم از ماشین نگرانم. سهای بیچاره از ترس عقب نشست و سهند جلو. صدای نوار را بلند کردم وبعد با سرعت حرکت کردم. چه لذتی داشت...
  20. mahdiehershad

    رمان غزال

    سه روز از ان ماجرا می گذشت، عصر که تازه از باشگاه برگشته بودم مامان گفت: سها زنگ زده وباهات کار داشت. - او که قرار بود با عمو اینا بره خونه ی آقای بهادری ، یعنی نرفته یا از اونجا زنگ زده بود. مامان- نه از خونه خودشون بود. شماره خانه آنها را گرفتم خود سها گوشی را برداشت با تعجب پرسیدم چرا...
بالا