نتایح جستجو

  1. mahdiehershad

    *** آشنایی و گفتگوی بچه های کامپیوتر....***

    آقا مگه من به شما گفتم. با qmars بودم. کلا مرسی. دمت گرم
  2. mahdiehershad

    سوالات و مشکلات کامپیوتری خود را در اینجا مطرح کنید!

    نه با این کار نمی شه!!!!!!! یه بار امتحان کنید.عدد چاپ می کنه؟؟؟؟؟؟
  3. mahdiehershad

    *** آشنایی و گفتگوی بچه های کامپیوتر....***

    :biggrin: نه میگم یعنی یه وب لاگ خوب و مفید بزنین. اینا دیگه تکراریه. ;)
  4. mahdiehershad

    *** آشنایی و گفتگوی بچه های کامپیوتر....***

    اموزش تور كردن پسر ها ( پسر ها مطالعه نكنن) اینا دیگه چی اند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این که آموزش نداره خوب:smoke::w34:
  5. mahdiehershad

    سوالات و مشکلات کامپیوتری خود را در اینجا مطرح کنید!

    می خوام یه فایل pdf که pass هم داره به word تبدیل کنم. از سایت zamzar هم استفاده کردم ولی نمی شه. چی کار باید کرد؟
  6. mahdiehershad

    سوالات و مشکلات کامپیوتری خود را در اینجا مطرح کنید!

    نه نسخه دیگه ای امتحان نکردم. ولی بعد از disable دیگه error نمی ده. ممنون از جواب های همگی:gol:
  7. mahdiehershad

    رمان غزال

    نگاهی به صورت زیبا ومعصومش انداختم وگفتم : تو اشتباه می کنی من از چیزی ناراحت نیستم که بخوام پنهون کنم. در مورد سها هم باید بگم آخه هر چی باشه ما هم کلاس و هم سن هستیم وهم جنس و همدیگه رو بهتر درک می کنیم و مونس وهمدم یکدیگر هستیم، تازه سها غیر از من دوست دیگه ای نداره. - غزال؟ -...
  8. mahdiehershad

    رمان غزال

    بچه ها یک دفعه با صدای بلند سلام کردند. سها مغموم وگرفته گفت: سلام منهم برسون خوش به حالتون که دور هم جمع شدید. اینجا هانی چسبیده به سپهر، هما هم به غیر خودش کسی دیگه رو قبول نداره. سهند وسهیل ویاشار با دو تا پسرای آقای سهرابی هستن. - من نمی دونستم آقای بهادری اینا هم می آیند و گرنه نمی...
  9. mahdiehershad

    رمان غزال

    به همه زنگ زدم و از مادر هایشان اجازه گرفتم که به خانمان بیاییند وشب را هم بمانند . بغیر از ثریا که شب مهمان بود همه آمدند برای شام، سفارش پیتزا دادم حسابی برای خودمان جشن گرفته بودیم وبه نوبت می رقصیدیم تا اینکه نوبت بنفشه رسید یه نوار عربی گذاشتم وبنفشه شروع کرد که تلفن زنگ زد به محض گفتن الو...
  10. mahdiehershad

    سوالات و مشکلات کامپیوتری خود را در اینجا مطرح کنید!

    سلام به مهندسین. من یه مشکلی که دارم وقتی سیستممو خاموش می کنم یه error می ده. که حتی با عوض کردن ویندوز به غیر از چند روز اول، دوباره همین error رو داره. کسی می دونه مشکل از کجاست؟ the applicatiom faield can not read memory. click ok to terminate the program
  11. mahdiehershad

    رمان غزال

    با تمام قدرت به عقب هلش دادم و به بالا دویدم و در را پشت سرم قفل کردم وسر جایم دراز کشیدم. ولی از فکر وخیال خوابم نمی برد. حرفهایش همانند ناقوسی در گوشم زنگ می زد. حالم از او به هم می خورد. تا صبح بیدار بودم قبل از اینکه کسی بیدار شود ،بلند شدم دست وصورتم را شستم ولباس هایم را پوشیدم و بعد به...
  12. mahdiehershad

    رمان غزال

    به غیر از خاله جلوی بقیه لیوان نوشیدنی بود حتی هما. آقای بهادری رو به ما گفت: بچه ها چیزی نمی خورید ؟ عمو به جای ما جواب داد نه اونا میل ندارن. آقای بهادری ابرویی در هم کشید و گفت : سعید جان بیا نزدیکتر! نا سلامتی تو سالیان درازی از ما دور بودی و حالا می خواهم از نزدیک باهم گپی بزنیم . سپهر...
  13. mahdiehershad

    رمان غزال

    به خاطر خاله و عمو جوابش را ندادم و ترجیح دادم با خنده، موضوع را خاتمه دهم. بعد از شام خاله، پیش مهمانان رفت و ما سه نفر میز را جمع و جور کردیم و به آشپزخانه رفتیم تا غذا ها را جا به جا کنیم. در حین کار کردن با صدای بلند هم می خندیدیم. که سپهر آمد و یخ خواست و رو به سهیل گفت: - سهیل چرا...
  14. mahdiehershad

    رمان غزال

    خاله- غزال جون چی شده، چرا صورتت گر گرفته؟ - چیزیم نیست، نمیدونم چرا یه دفعه سرم درد گرفت. سها- می خوای یه قرص مسکن بدم تا خوب بشی. - اگه ممکنه. قرص را با یک لیوان آب خوردم، تنم می سوخت. چند دقیقه نشستم تا کمی حالم بهتر شود. به خاطر رعایت حال دیگران پیش انها رفتم. کنار دست...
  15. mahdiehershad

    رمان غزال

    به تمسخر گفتم: قراره خواستگار بیاد که اینقدر به قر و فرت رسیدی. سپهر- نه دیدم از آسمون فرشته ها با خودشون حوری آوردن گفتم یه کم به خودم برسم شاید دلش به رحم اومد و ما رو تحویل گرفت. آخه اون حوری امروز خوشگل تر از همیشه شده. دور از ادب بود که ژولیده خدمتشون می رسیدم. - ماشاالله از زبون...
  16. mahdiehershad

    رمان غزال

    بعد از خرید از بوفه به کلاس برگشتیم. بهناز تا پایان مدرسه دست بردار نبود و مدام از سپهر می پرسید. بنفشه هم با شنیدن صدای زنگ با عجله کتابهایش را برداشت و بیرون رفت تا هر چه زودتر حمید را ببیند. تا ما بجنبیم بنفشه و حمید رفته بودند. بنفشه هر روز که به مدرسه می رسید با آب و تاب ما وقع روز قبل را...
  17. mahdiehershad

    رمان غزال

    پدرام گفت: سها خانوم چرا ترسیدید؟ من که نمی خوام شما رو محاکمه کنم که هول شدید. تازه اگه اون روز این اتفاق نمی افتاد، منبا این خانواده خوب وصلت نمی کردم. من زندگیمو مدیون اون درخت هستم. اون شب هم به خوبی وخوشی به پایان رسید و برگ جدیدی به دفتر خاطراتم اضافه شد. با آغاز فصل پاییز و شروع شدن مدرسه...
  18. mahdiehershad

    رمان غزال

    ولی این سپهر بود که دست از سرم بر نمی داشت. هر جا که می نشستم درست روبروی من می نشست، با نگاهش کلافه ام می کرد. در دل دعا می کردم که هر چه زودتر از ایران برود تا از شرش خلاص شوم، نمی دانستم به خاطر او دوستی ام را با سها به هم بزنم. بعد از نهار همه گرم صحبت بودند که یکدفعه صدای خوش پیانو در...
  19. mahdiehershad

    رمان غزال

    فرید به زور خودش را کنترل می کرد تا نخندد ولی از گرفتن گل امتناع کرد. بی معطلی گل را در جیب پیراهنش گذاشتم و با سرعت از پله ها بالا رفتم. سها جلوی در ایستاده بود، با دیدنم خوشحال شد و فریادی از شادی کشید. بعد از سلام و احوال پرسی با همه، عمه مرا کنار خودش نشاند و گفت: دخترم را چشم زدن، هی بهتون...
بالا