نتایح جستجو

  1. mahdiehershad

    رمان غزال

    بهناز- غزال اون دختره که اونجا لم داده، خیلی هم ایکبیریه، همون، هما خانومه، نگاش کن. با اشاره بهناز نگاه کردم، دختری بور و چشم آبی که لباس زننده ای به تن داشت با فخر و تکبر به مبل لم داده و ما را تماشا می کرد. زیبا- از وقتی اومده، یه کلمه حرف هم نزده! امشب باید غوغا کنیم که فکر نکنه سها اینجا...
  2. mahdiehershad

    رمان غزال

    چند روزی از آن ماجرا گذشت. یکروز وقتی مدرسه تعطیل شد، طبق معمول دبیر ریاضی چند دقیقه بعد از زنگ کلاس باز هم تمرین حل می کرد. اغلب دانش آموزان کلاس ما، آخرین نفراتی بودند که مدرسه را ترک می کردند. وقتی از در بیرون رفتیم، پیر مردی جلو آمد و گفت: ببخشید غزال خانوم شما هستید؟ - بله، امری...
  3. mahdiehershad

    رمان غزال

    - جانم. نگاهی به صورتم انداخت و چهره زیبا و دوست داشتنی اش را با لبخندی مزین ساخت و گفت: تو فکر نمی کنی ماشاالله واسه خودت خانمی شدی و باید دست از بعضی کارات بکشی، اگه زبونم لال امروز اونجا بلائی سرت می اومد چیکار می کردی. می دونم حتما میگی از خودم دفاع می کردم ولی یادت باشه همیشه باید...
  4. mahdiehershad

    رمان غزال

    - اومدم. مرد- چه اسمه قشنگی دارین. - ممنون، اگه اجازه بدبن برم دوستام نگران شدند. - یه کم صبر کنید. و با عجله به سمت ساختمان دوید، چند دقیقه بعد با یک پلاستیک پر از خرمالو برگشت و به دستم داد و گفت: دیروز مش اصغر، نگهبان اینجا، این هارو چیده تا به دفتر کارم برای بچه ها...
  5. mahdiehershad

    رمان غزال

    سلام مرسی بد نبود. با این اوضاع درس و امتحانا باید یه خورده صبور باشید!!!!!:gol::gol::gol: مرسی که سر میزنین.موفق باشید;);)
  6. mahdiehershad

    رمان غزال

    سها- برای حرف زدنم ایراد می گیره، وقتی میکم پاپا، میگه اسمه سگمون پاپیه. بهناز با عصبانیت جواب داد: اولا حرف زدنه تو هیچ ایرادی نداره و فقط یه کم فارسی رو با لهجه حرف میزنی، ثانیا سگ خودشه، به غزال میگم دل و جیگرشو در بیاره چون جلاد کلاسه. - بهناز خاک بر سرت کنم از کی تا حالا من جلاد...
  7. mahdiehershad

    رمان غزال

    سلام والله کتابای درسی گرفتم. ما هم کلی فاصله داریم حداقل 12 ساعت.....:)
  8. mahdiehershad

    رمان غزال

    بوی قرمه سبزی در ساختمان پیچیده بود و دل من ار گشنگی مالش میرفت. باعجله باند شدم و پیش بقیه رفتم. بشقابم را پر از غذا کرده بودم که سهند گفت: خانوم گاوه، کمتر بخور تا اون هیکل مانکنی ات بهم نخوره. خودم رو لوس کردم و به عموم گفتم: ببین عمو باز سهند شروع کرد ها! حالا اگه جوابشو ندم میگه لال، اگرم...
  9. mahdiehershad

    رمان غزال

    سلام حق با شماست من چند روزی بود که نمایشگاه کتاب رفته بودم. نتونستم بذارم نوویسنده اش هم خانم طیبه امیر جهادی:gol:
  10. mahdiehershad

    رمان غزال

    وقتی زنگ را فشار دادم سهند که سه ماه از من کوچکتر بود جواب داد: - بله صدایم را عوض کردم و گفتم: آقا تورو خدا شب جمعه است به من بیچاره و فقیر کمک کنید. ثواب داره بچه هام یتیم و بی پدرند، کمی نون و برنج به بچه هام بدید. کنار درختی که بغل دیوار قرار داشت پنهان شدم، چند دقیقه بعد سهند با یه...
  11. mahdiehershad

    رمان غزال

    بهناز گفت: آخ جون! بهتر از این نمیشه، این خیلی عالیه! چون این داداشت آقا سپهر، باب دندون من پیرزنه! شاید خدا فرجی کرد و من تونستم خودمو غالبش کنم. سها لبخند ملیحی زد و گفت: نه تو پیرزن نیستی ولی میشه منظورتو از غالب کردن بگی؟ شلیک خنده به هوا برخاست. مینا که معلم اخلاق لقب داشت جواب داد. این...
  12. mahdiehershad

    رمان غزال

    سلام این رمان فصل نداره. ولی باید بگم که 680 صفحه است. موفق باشید:gol:
  13. mahdiehershad

    رمان غزال

    بعد به ردیف آخر، به قول مهناز به لژ خودمان رفتیم. ما شش نفر بودیم که از اول راهنمایی با هم دوست و همکلاس بودیم. زیبا، مینا، بنفشه، ثریا، بهناز و من. به محض نشستن بهناز گفت: ببینم این دو روزه رو کجا بودی و چه غلطی میکردی؟ - نامزدیه آیدین با دختر خالش آیدا بود. - سه ماه تابستان...
  14. mahdiehershad

    رمان غزال

    در اخرين لحضات غروب دومين شب باييزي وقتي بابا ماشين رو باركينك نكاه مي داشت از فرط خستكي فقط كيفم را برداشتم و به طرف اسانسور رفتم و منتظر بقيه نشدم كه صداي اعتراض ساناز بلند شد: اي خانوم ما كه حمالت نيستيم حركت اسانسور مجال بكو مكو را نداد. به سختي توانستم قفل حفاظ را باز كنم. وقتي به داخل رفتم...
  15. mahdiehershad

    سوالات و مشکلات کامپیوتری خود را در اینجا مطرح کنید!

    براي تبديل كد bcd بهgray جي كار بايد كرد؟ برنامه اينو ميخوام با زبان vhdl بنويسم موفق باشين:gol:
  16. mahdiehershad

    لپ‌تاب و مباحث مربوط

    سلام من موقع خريدن لب تابم vista اورجينال داشت ولي من xp هم ميخواستم تا 6 ماه هر دو windows خيلي خوب كار مي كردن بعد كه من خواستم يه xp جديد نصب كنم بعد از نصب ديكه windows vista كار نكرد يعني تو فايلش بود ولي بالا نمياد
  17. mahdiehershad

    رمان غزال

    بيش از 55 داستان ناطق و زيباي قديمي و خاطره انگيز و ناياب :gol:من كه خيلي دوست دارم اين رمانو اميدوارم شمام خوشتون بياد بيش از 55 داستان ناطق و زيباي قديمي و خاطره انگيز و ناياب
  18. mahdiehershad

    ادامه تحصيل در ارشد كامپيوتر از رشته هايي به غير از كامپيوتر

    سلام خوش اومدين اول بايد كرايشتون انتخاب كين بعد فكر كنم من بتونم كمكتون كنم فقط منابع رو مي خواين؟
  19. mahdiehershad

    سوالات و مشکلات کامپیوتری خود را در اینجا مطرح کنید!

    فرستادم بهتون اميدوارم به دردتون بخوره جريان داده؟ نفهميدم......:redface:
  20. mahdiehershad

    *** آشنایی و گفتگوی بچه های کامپیوتر....***

    سلام دوستان من مهديه هستم دانشجوي ترم 6 مهندسي كامبيوتر اروميه:)
بالا