نتایح جستجو

  1. م.سنام

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    هرجفایی که بمارفت ونشستیم خموش همه گفتند که این جورسزای من وتوست
  2. م.سنام

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    ای آفتاب آینه دار جمال تو مشک سیاه مجمره گردان خال تو صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن یا رب مباد تا به قیامت زوال تو مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز طغرانویس ابروی مشکین مثال تو در چین زلفش ای دل مسکین چگونه‌ای کاشفته...
  3. م.سنام

    رباعی و دو بیتی

    بلندبالابلندقدولبت خند بهای بوسه برگوبمن چند بقربان وفایت یارفایز ببوسم دست وپایت قنددرقند
  4. م.سنام

    غزل و قصیده

    چون ز مرغ سحر فغان برخاست ناله از طاق آسمان برخاست صبح چون دردمید از پس کوه آتشی از همه جهان برخاست عنبر شب چو سوخت زآتش صبح بوی عنبر ز گلستان برخاست سپر آفتاب تیغ کشید قلم عافیت ز جان برخاست ساقی از در درآمد و بنشست صد قیامت به یک زمان برخاست...
  5. م.سنام

    شعر نو

    تنهایی خیابان در تنهایی خود غرق است و نگاه منتظرش بر رهگذریست که نادانی به او جرأت داده است تا بر سنگفرش صبورانه قدم بگذارد خانه در تنهایی خود غرق است و حضور ره نوردی را می نگرد که گامهایش لحظه ای سکوت سنگین خانه را شکسته است آسمان در تنهایی خود غرق...
  6. م.سنام

    **مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

    دلسرد قصه ام دیگر زنگار گرفت با نفس های شبم پیوندی است پرتویی لغزد اگر بر لب او گویدم دل : هوس لبخندی است خیره چشمانش با من گوید کو چراغی که فروزد دل ما ؟ هر که افسرد به جان با من گفت آتشی کو که بسوزد دل ما؟ خشت می افتد ازاین دیوار رنج بیهوده نگهبانش...
  7. م.سنام

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم به سان نسیمی گذشت وعطر نیافت ازانکه امدم وگل به صحن باغ نبود
  8. م.سنام

    [IMG]

    [IMG]
  9. م.سنام

    اس ام اس هاي روزانه Joke-Off-SMS

    اشک بهترین پدیده دنیاست؛ولی تازیباترین چیزهاروازانسان نگیره؛خودش روتقدیم نمی کنه.
  10. م.سنام

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهـــا، رهـــا من ز مــــن هر آنکــه او دور، چـو دل به سینه نزدیک به مـــن هر آنکـه نزدیک، ازو جــــــدا، جــــدا من نه چشــــم دل به ســـــویی، نه باده در سبویی که تــــر کـــــنم گـلـــــــویی، به یاد آشنــــــا...
  11. م.سنام

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    خوشا شب نشستن به پهلوی تو تـــماشای پـــرواز گـــــیسوی تو خوشا با تــو سرگرم صحبت شدن وســـجده به محـــراب ابـــروی تو خوشا در نگاه تو چون می خـــراب خوشا نـــازنین چشم نــــازوی تو دو چـــشم پـــر از کهربای خموش که نـــاگه مرا میکشد ســـوی تو خوشا بـــازی دســـت...
  12. م.سنام

    زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

    نازنين يگانه من نگاهت را از من بر مگير كه بي آن تنهاترينم و كلامت را از من دريغ مدار كه سكوت تو ، لحظه هايم را از هم مي درد و لبخندت را از من پنهان نكن كه خنده ات شكوفه هاي عشقم را به ثمر مي رساند گامهايت را استوار ساز و شانه هايت را تكيه گاهم كن كه بي تو پر مي شوم از تمام خزانهاي نيامده .
  13. م.سنام

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    سلامی چوبوی خوش اشنایی بدان مردم دیده روشنایی درودی چونوردل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی
  14. م.سنام

    رباعی و دو بیتی

    بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا باشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرآ غرقست جانم بر درت در بوی مشک و عنبرت ای صد هزاران مرحمت بر روی خوبت دایما ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا عشق تو کف برهم زند صد عالم دیگر کند...
  15. م.سنام

    **مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

    تنها در بی چراغی شبها می رفتم دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد لحظه ام از طنین ریزش پیوندها پر بود تنها می رفتم می شنوی ؟ تنها من از شادابی باغ زمرد کودکی به راه افتاده بودم ایینه ها انتظار تصوریم...
  16. م.سنام

    ترانه ها و تصنیف ها...

    به تو عادت کرده بودم اي به من نزديک تر از من اي حضورم از تو تازه اي نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگي به شبنم مثل عاشقي به غربت مثل مجروحي به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه هاي من بي تو تجربه کردن مرگه زندگي کردن بي تو من که در گريزم از من به تو عادت کرده بودم از سکوت...
  17. م.سنام

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست...؟ چه بگویم با تو؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست چه بگویم با تو؟ که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته ز دست سخت در سینه به تنگ آمده بود
  18. م.سنام

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    گوهرپاک ببایدکه شودقابل فیض ورنه هرسنگ وگلی لولوومرجان نشود
  19. م.سنام

    شعر نو

    با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهایی بی گمان روزی ز راهی دور می رسد شهزاده ای مغرور می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر ضربه سم ستور باد پیمایش می درخشد شعله خورشید بر فراز تاج زیبایش تار و پود جامه اش از زر...
  20. م.سنام

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می سپارم به توازدست حسود چمنش
بالا