نتایح جستجو

  1. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    5-4 شیوا سرش را در میان دستانش گرفته بود و چشمهایش را به می فشرد. دلش می خواست از انجا فرار کند و به جایی رود که احساس در آن معنایی نداشته باشد. دو روز از اقامتش در ویلای فرهاد می گذشت. شب اول به خاطر دعوای فرهاد و سارا چشم بر هم نگذاشته بود. از صبح روز بعد هم قهر سارا و فرهاد، ویلا را به یک...
  2. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    5-4 شیوا همراه فرهاد وارد سالن بزرگ ویلا شد. فرهاد درحالی که کتش را در می اورد یکی از خدمتکارها را صدا زد. _مهری، مهری. دقایقی طول کشید تا مهری از قسمت خدمتکارها خارج شد و گفت: _سلام آقا، بفرمایید. فرهاد کتش را به او داد و پرسید: _سارا کجاست؟ مهری گفت: _بعد از ظهر که می رفتند بیرون خواستند به...
  3. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    :biggrin: خوشبختانه رمان خونا به نظر جنابعالی احتیاجی ندارند.:biggrin:
  4. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    86 - شيرين خواست بيام. - پس تو خودت رو پشت اون قايم كردي ! چقدر با ارامش تحقيرم مي كرد بغض گلويم را فشرد.او روي صندلي مقابلم نشست وادامه داد - نمايشنامه قشنگيه دختر سراغ مادرميره و مادر پشت سرش قايم مي شه و به ديدن پدر مياد اميدوارم انتظار نداشته باشي باور كنم. - مجبوري باور كني چون...
  5. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    85 تهران سال 1374 چقدر زمان زود مي گذرد انگار همين ديروز بود باور نمي كنم چهل و چهار ساله باشم. هنوز به عذاب اين همه سال عادت نكرده ام و با ياداوري گذشته قلبم به هم فشرده مي شود خدايا توبه ! ديگه كافيه ! از من راضي شو.ايا دوران تقاص من به سر نيامده ؟ ديروز دختر جواني به ديدنم امد كه ابتدا او را...
  6. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    84 توسط باجي عكسي از شيرين به دستم رسيد حق با باربد بود عين خودم بود.چقدر طناز شيرين و محجوب بيخود نبود صدرنشين قلب پدرش بود وكيانوش به داشتنش افتخار مي كرد.من هم همين طور ! از ان پس عكس او مقابلمبود كمي درشت تر از سنش نشان مي داد كه البته اين نتيجه رسيدگي ودقت عمل باجي بود. چقدر دلم مي خواست...
  7. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    83 هنگامي كه شمار سالهاي تنهايي و بي كسي ام به هشت رسيد اتفاق مهمي در زندگيم افتاد ان روز به مطالعه مشغول بودم كه صداي تلفن مرا به خود اورد ارام گوشي را برداشته و گفتم - بله ؟ - منزل اقاي روشن؟ - بله بفرماييد. حتي شنيدن اسمش هم عصبي ام مي كرد اگر اندوخته اي نداشتم كه در بانگ بگذارم و سودش...
  8. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    82 چند وقتي بود كه فريادهاي مردم از هر سو به گوشمي رسيد فريادهاي مرده باد و زنده باد بله مملكت دچار تحول شده بود و شاه از ايران رفته بود و جامه خود را به اغوش دگرديسي تازه اي انداخته بود.سپهر از اين تحولات شادمان نبود و دائم به اصلاح طلبان خرده مي گرفت او طالب دموكراسي مطلق بود .من همسرشبودم...
  9. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    81 دو ماه پس از اين واقعه منو سپهر طي مراسم كاملا ساده اي با هم ازدواج كرديم و من پا به خانه او نهادم .خانه او از نظر شكوه و كمال چيزي از خانه كيانوش كمنداشت انجا قصري بود كه روياهايم را در ان جستجو مي كردم .روابط ما با هم كاملا صميمي و گرم بود اما او بر خلاف انتظارم درباره شيرين حرفي به ميان...
  10. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    80 سه روز بعد خبر جدايي ما مثل صداي انفجار توپي بزرگ در فاميل پيچيده شد اول از همه مادر سراسيمه به انجا امد و به فاصله دو ساعت بعد مادرشوهرم و فيروزه از راه رسيدند . مادر و مادر شوهرمو فيروزه اشك ريختند و التماسم كردند تا بمانم اما من ديده بر همه انها بستم و مصمم گفتم - عقيده ام عوضنخواهد شد...
  11. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    79 كيانوش پس از گذشت ده روز به خانه بازگشت و حتي كوچكترين توضيحي درباره غيبت چند روزه اش نداد در حالي كه من تمام ان چند روز به او مي انديشيدم.او يك راست به حمام رفت و سپس براي خوابيدن از مقابل من عبور كرد وبه اتاق خواب رفت .از اوانتظار برخورد بهتري داشتم لااقل بعد از ان شب كه كه به زور خودش را...
  12. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    78 چشم كه گشودم خورشيد وسط اسمان بود خيلي عجيب بود كه ان شب بي هيچ قرص و مسكني خوابيده بودم .به كنارم نگريستم جاي كيانوش خالي بود تلاش كردم شب گذشته را به ياد بياورم از به يا اوردنش شرمنده شدم انگار بار اولي بود كه انقدر به كيانوش نزديك بودم حق با او بود ما از مدتها قبل با هم غريبه بوديم از...
  13. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    77 شيرين در صندلي عقب به خواب رفته بود و كيانوش در حالي كه به وضوح پيدا بود خشمگين است به رانندگي مشغول بود و اين از فشار دستانش بر فرمان و دنده اتومبيل پيدا بود .از نگاه مستقيم به او احتراز مي جستم و او هم نگاهم نمي كرددو ساعت تمام تا رسيدنمان به خانه سكوت محض بود .وقتي پرستار شيرين را به اغوش...
  14. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    76 - اين دخترو توتربيت كردي ؟ اين بچه منه ؟ اي تف به روت بياد دختر خجالت هم خوب چيزيه! دختر هم اينقدر سر به هوا اخه چقدر خودمو به خريت بزنم ؟چقدر توي سر و همسر ماس مالي كنم چقدر دروغ بگم ؟ گفتي مي خواي زن اون شارلاتان بشي بهت گفتم اون به دردت نمي خوره گوش ندادي گشنگي به خودت دادي ژدر منو...
  15. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    75 شب اول اقامتم در منزل پدری ام تا ساعتها بیدار بودم البته همه از ماندن من تعجب کرده و کنجکاو بودند و سر بسته سوالاتی می کردند که من هم سربسته پاسخ دادم - مگر باید برای ماندن در خانه پدر دلیل خاصی داشت ؟ دلم می خواست به سپهر تلفن کنم پس منتظر ماندم و وقتی همه به خواب رفتند تماس رفتم. شب از...
  16. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    74 سفر سرد و بی روح ما به پایان نزدیک می شد در حالی که کیانوش همچنان تقلا می کرد فاصله میانمان را کم کند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نبود والبته من هم با سماجت سر عقیده ام ایستاده بودم .وقتی به تهران نزدیک شدیم پرسیدم - درباره پیشنهاد من فکر کردی ؟ کیانوش در حال رانندگی با مهربانی و...
  17. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    73 دیگر کمتر از گذشته به مصاحبت با کیانوشرغبت نشان می دادم و هر گاه هم که مقابل او می نشستم فکرم جای دیگری بود و پاسخ به سوالاتش را مختصر و کوتاه می دادم حتی به شیرین هم کمتر از گذشته رسیدگی و توجه می کردم انگار زندگی با همه زیباییش برایم مثل زندانی تنگ و تیره شده بود که فقط خود را ملزم به...
  18. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    72 ان شب تا صبح خواب های پریشان دیدم و صبح وقتی که چشم گشودم به یاد باجی و حرفهای شب گذشته اش افتادم به سرعت از جا برخاستم و به اتاقش رفتم ارزو داشتم او را انجا ببینم افسوس او انجا نبود . با عجله به اشپزخانه رفتم تا شاید در حال درست کردن صبحانه غافلگیرش کنم اما او انجا هم نبود .باربد و دخترک...
  19. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    71 چندی بعد کیانوش با ارامش خاطر دوباره به سفر رفت وقبل از رفتن برای من توضیح داد احتمالا سفرش قدری به درازا طول خواهد کشید نمی دانم چرا دلم گواهی بدی می داد و دلم می خواست مانع سفرش شوم اما بعد فکر کردم اگر برای رفتنش بهانه بیاورم او را می رنجانم .او رفت اما وقتی بازگشت من ادم متفاوتی بودم...
  20. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    70 وقتی که کیانوش پس از چند روزی با من تماس گرفت دلم سخت گرفته بود ان روز برف سنگینی می بارید که او از انگلیس با خانه تماس گرفت وبا شنیدن صدایش تازه دریافتم که چقدر برایش دلتنگ و بی تابم. من متاثر از جریانات اخیر بی اختیار گریه می کردم و او نگران از وضعیت روحی ام بی وقفه می پرسید - فروغ چی...
بالا