نتایح جستجو

  1. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    49 چند روز پس از ماجرای ان شب خشایار دنبال فیروزه و بچه هایش امد و با صلح و شادی سر زندگی شان برگشتند اما روابط خانواده همچنان با من سرد بود که البته من هم میلی به برداشتن قدم مثبت نداشتم .هر دو طرف سخت از یکدیگر رنجیده بودیم و تنها راه ارتباطیمان باجی بود باجی پیغام می اورد و پیغام می...
  2. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    48 مادر اصلا از این که گفتم ناهار به خانه نمی ایم متعجب نشد و برعکس انگار منتظر نین عکس العملی از جانب من بود .او حتی اشاره ای به حالم نکرد و گفت - غروب قبل از امدن پدر خانه باشم. به راستی چه سرنوشتی در انتظار ما بود ؟ ایا ما به وصال یکدیگر می رسیم ؟ در اندیشه فرو رفته بودم که صدای کیانوش...
  3. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    47 کیانوش پس از مدت زمان کوتاهی جلویویلایش در کرج نگه داشت و انقدر طول نکشید که در با همان شیوه باز شد و ما وارد ویلا شدیم . باربد که جلوی ساختمان انتظارمان را می کشید و به محض توقف ماشین جلو امد و با خوشرویی گفت - خانوم اقا خوش امدید. کیانوش در حال کمک به من برای پیاده شدن از ماشین گفت -...
  4. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    46 چند روز پس از ماجرای ان شب خشایار دنبال فیروزه و بچه هایش امد و با صلح و شادی سر زندگی شان برگشتند اما روابط خانواده همچنان با من سرد بود که البته من هم میلی به برداشتن قدم مثبت نداشتم .هر دو طرف سخت از یکدیگر رنجیده بودیم و تنها راه ارتباطیمان باجی بود باجی پیغام می اورد و پیغام می...
  5. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    45 مادر اصلا از این که گفتم ناهار به خانه نمی ایم متعجب نشد و برعکس انگار منتظر نین عکس العملی از جانب من بود .او حتی اشاره ای به حالم نکرد و گفت - غروب قبل از امدن پدر خانه باشم. به راستی چه سرنوشتی در انتظار ما بود ؟ ایا ما به وصال یکدیگر می رسیم ؟ در اندیشه فرو رفته بودم که صدای کیانوش...
  6. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    44 کیانوش پس از مدت زمان کوتاهی جلویویلایش در کرج نگه داشت و انقدر طول نکشید که در با همان شیوه باز شد و ما وارد ویلا شدیم . باربد که جلوی ساختمان انتظارمان را می کشید و به محض توقف ماشین جلو امد و با خوشرویی گفت - خانوم اقا خوش امدید. کیانوش در حال کمک به من برای پیاده شدن از ماشین گفت -...
  7. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    43 نمی دانم دلم می خواست بخوابم یا اثرات ضربه های وارده بر سرم بود تا اخر شب هنوز داغ بودم و درد را حس نمی کردم اما وقتی سوزشضربات از تنم رخت بربست از فرط درد مثل مرغی زخمی ناله می کردم .تا نزدیکی های صبح مادر و فیروزه و باجی روی نقاط کبود بدنم گوشت تازه مالیدند به این امید که از کبودی بیشتر...
  8. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    42 چهره ی فیروزه سرخ عصبی و غیر قابل بررسی بود در حالی که تلاش می کرد هنگام رف زدن ارامشش را حفظ کند .غضب از چشکانش می بارید و بی گمان اماده یک جرقه از سوی من بود . - چی باعث شده اون به خواستگاری تو بیاد ؟من که نمی تونم بفهمم ! تو خودت چی میگی ؟ آه ....فروغ حرف بزن این سکوت تو اعصاب منو به...
  9. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    41 دلم برای کیانوشمثل سیر و سرکه می جوشید اما باید تا فردا صبر می کردم انطور که پدر می گفت چند نفری بر سرشریخته بودند و حسابی مشت و مالش داده بودند. اندیشیدم براستی ماجراجویی چرا از خیر من نمی گذری ؟ ایا به این می ارزید که حسابی کتک بخوری ؟ تا شب در اتاقم حبس بودم و عجب ان بود که هیچکس حتی برای...
  10. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    40 بهار با همه زیبائی هایش از راه رسید می گویند بهار فصل شوریدگان وشیفتگان عشق است . این فصل با همه ظرافت و زیبایی اش سبب گوشه گیری و اندوه عشاق می شود و شگفتا که عشاق رنج دیده با شروع این فصل باز هم علی رغم اندوه و گوشه گیری به یاد یار می افتند و قطراتی چند به یادش اشک هجر می ریزند. اما من فقط...
  11. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    39 خشمگین گفت اونا راضی نشدند کنار من بمونند تازه به حد کافی کمکشون کردم سهم کاووش را تمام و کمال پرداختم . از فرط اندوه گفتم این همه مال و ثروت را برای کی می خوای ؟ برای چی می خوای ؟ اون بچه ها از خون پسر تواند چه گناهی دارند ؟ مستاصل پرسید تو میگی من چکار کنم ؟ اونا که راضی نمیشن به ایران...
  12. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    38 از حرفششرمنده شدم اما برای عوض کردن محور صحبت گفتم - بعد چی شد ؟ به خونش رفتی ؟ - بله درست مطابق برنامه .ان شب تا صبحتوی پارک ستارهای اسمان را شمردم و هزار فکر و خیال کردم نمی تونستم حدس بزنم اون چه خوابی برای من داشته باشه ؟ ایا از من می خواست خدمتکارش باشم ؟ خب چه فرقی می کرد...
  13. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    یعنی بیشتر از تو؟:eek:
  14. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    37 پیشخدمت با گذاشتن دو شیر قهوه ارام و مودب پرسید - دیگه امری ندارید؟ کینوش با اشاره دست مرخصش کرد پک دیگری به سیگارشزد و به من نگریست سپسارام شروع به صحبت کرد - نمی خوام وقتی که روح اون به حد کافی دستخوشعذابه به بدی ازش یاد کنم ! - منظورت کیه ؟ - اون ! پدرم ! چقدر اسم درش را...
  15. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    36 هر بار بعد از اخرین دیدارمان دقایق به کندی می گذشت گویی همه چیز سر ناسازگاری با من داشت و هیچ کس و هیچ چیز حال دل شوریده ی من را نمی فهمید .هفته اخر سال بود و اکثر ساعات من به بطالت در اتاقم می گذشت البته بیخود بیخود هم نه نیم بیشتر فکر من پیرامون اینده می چرخید . نمی توانستم قبول کنم من و...
  16. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    5-4 بی بی در حالی که از خارج می شد سفارشاتش را به شیوا می کرد: _شیوا جان حتما به عمو فرهاد تماس بگیر تا بیاید دنبالت. _چشم بی بی. من که نمی خوام شب تنها بمانم. بی بی او را بوسید و سوار ماشین آژانس که جلوی در منتظرش بود شد و رفت. شیوا ظرف آب را پشت او پاشید و به داخل خانه بر گشت. یک راست...
  17. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    5-3 ساعتی بعد همگی دور یک میز، در محوطه باز و با صفای رستوران نشسته بودند هوای مطبوع تابستان باعث شده بود که خانواده های زیادی برای صرف شام به آن محیط دل امگیز بیایند آهنگ ملایمی از بلندگو پخش می شد و صدای گفت و گو و خنده ریز از سر هر میزی به گوش می رسید فرهاد منو را از روی میز برداشت و گفت ...
  18. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    5-2 خان جان کمي مکث نمود ديوان را به سمت شيوا گرفت و گفت : فال باشد براي يک شب ديگر تو برايمان غزل بخوان شيوا با تبسمي کتاب را گرفت ، غزل مورد نظرش را آورد ، چند بيت از آن را انتخاب کرد و با صدايي آهسته شروع کرد به خواندن : در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع...
  19. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    5-1:w12: آخرین نفری که آن جا را ترک کرد پروانه بود. جلوی در شیوا را بوسید و گفت: _امیدوارم همیشه موفق باشی. شیوا تشکر کرد و گفت: _من هم امیدوارم در تمام مراحل زندگیت موفق باشی. صدای خان جان که از پذیرایی شیوا را صدا می کرد موجب شد تا دو دوست زودتر از خمدیگر خداحافظی کنند. شیوا به سرعت...
  20. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت بیست ششم زمستان که رسید التهاب به وجود هراسیده من بازگشت .ان زمستان را هرگز از یاد نمی برم زمستانی که با هر سال از لحاظ ظاهر تفاوت نداشت اما برای من متفاوت بود . نه این که سرمایش فرق داشته باشد یا مثلا برفش یک رنگ دیگری باشد نه برف همان برف بود و سرما همان سرما .من به هیچ یک توجهی نداشتم...
بالا