45
صورت ناز يرا بوسيدم و بعد از خداحافظي به خانه برگشتيم . من انقدر خسته بودم كه سرم را به صندلي ماشين تكيه دادم و هيچ حرفي بينمون رد وبدل نشد . مهرداد در را باز كرد و كمك كرد وسايل را به درون اتاقم ببرم .
ممنون، مهرداد!
جانم .؟
نمي خاي تصميمت رو بهم بگي؟
چرا الان ديروقته و تو خسته اي
ولي نمي...