نتایح جستجو

  1. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    46 مهرداد امروز نمي تونست بياد دنبالم براي همين خودم رو با عجله رسوندم خونه. سلام خانم جان. سلام عزيزم. معلوم بود هنوز در جريان نيست . ناهار را دوتايي خورديم . خانم جان خيلي راحت خواب بعد از ظهرش رو رفت ولي من خوابم نمي برد . دوبار با نازي تماس گرفتم ولي متوجه شدم نيما اونجاست براي همين ديگه...
  2. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    7-4 فرهاد به کمک پرستار روی تخت نشست. بعد از خروج پرستار گفت: _مادر چقدر شکسته شدید! خان جان که از شادی در پوست خود نمی گنجید، لبخندی زد و گفت: _غم تو کم غمی نبود. همه ما را از پا درآورد. خوشبختانه همه چیز ختم به خیر شد و تنها چیزی که الان مهمه سلامتی توست. فرهاد گفت: _می توانید یک آیینه...
  3. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    7-3 دقایقی بعد دکتر ها و پرستاران اتاق او را اشغال کردند. فرهاد تلاش کرده بود آنها را متوجه شیوا کند و موفق هم شد. شیوا در حالت بی هوشی توسط چند پرستار از اتاق خارج شد و حالا وقت آن رسیده بود که فرهاد مات و مبهوت به پزشکان نگاه کند. در آن میان دکتر مهر آذر را به خوبی می شناخت. از همکاران خودش...
  4. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    45 صورت ناز يرا بوسيدم و بعد از خداحافظي به خانه برگشتيم . من انقدر خسته بودم كه سرم را به صندلي ماشين تكيه دادم و هيچ حرفي بينمون رد وبدل نشد . مهرداد در را باز كرد و كمك كرد وسايل را به درون اتاقم ببرم . ممنون، مهرداد! جانم .؟ نمي خاي تصميمت رو بهم بگي؟ چرا الان ديروقته و تو خسته اي ولي نمي...
  5. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    44 يه عده خسته بودن جاشون رو با تازه نفسها عوض كردن . نازي و نيما نزديك ما نشستن . نيما از مهرداد براي اينكه اومده بود تشكر كرد . نازي با نيلوفر داشت صحبت مي كرد ومن محو تماشاي مهرداد بودم كه چقدر اين كت و شلوار يقه ايستاده به اون مياد و برازنده اش كرده . هي دختر اين همه نگاش مي كني خسته نمي...
  6. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    43 اي بابا اگه كسي تو رو با اين لباس و ارايش ببينه ؛ كسي به من كه عروسم نگاه نمي كنه. نازي مسخره نشو . تو هم خيلي قشنگ شدي . اين هنر الهامه كه زير دست ناهيد خانم بار اومده . الهام و ناهيد خانم حسابي از تعريف من خوششون اومده بود. مانتوم را پوشيدم ولي دكمه هاشو نبستم . منتظر نازي شدم تا شنلش...
  7. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    42 برام دست تكون داد و رفت . نازي زير بخور بود و تا صداي من را شنيد سرش را از زير حوله بيرون اورد. اومدي؟ تا اونو ديدم انگار همه چيز يادم رفت ....... خانم ارايشگر نگاهم كرد . پس ستاره شمايييد ! ما را كشت از بس سراغتون را گرفت . خنديدم . ناهيد خانم ديگه زير حوله نرم ؟ نه ولي صورتت را بپوشون...
  8. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    41 ستاره بلند شو مگه نبايد با نازي بري ارايشگاه ؟ واي خداي من! با عجله بلند شدم و دست و صورتمو شستم .يه لقمه را با عجله توي دهنم گذاشتم كه پريد تو گلوم و به سرفه افتادم . نزديك بود خفه شم ،مهرداد محكم زد پشتم تا از سرفه ها خلاص شم . ستاره اروم تر بلند شو بريم مي ترسم دير بشه نترس ، صبح نازي...
  9. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    40 توي درسام انقدر ضعيف شده بودم كه صداي مهرداد هم در اومده بود.واز من مي خاست بيشتر وقت براي درس خوندن بذارم. ولي انقدر مشغول كاراي نازي بودم و براش مثل يه خواهر كار مي كردم و پا به پاش همه جا مي رفتم كه فرصت درس خوندن نداشتم . از اعتمادي كه مهرداد بهم كرده بود و مامان را راضي كرده بود تابا...
  10. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    39 من بلند شدم و خانم جان را بوسيدم الهي مادر هر چي خدا مي دونه و صلاحه درست بشه از اين حرف خانم جان كمي جا خوردم . ولي به روي خودم نيوردم سرم را پايين انداختم و رفتم توي راه مدام براي مهرداد حرف مي زدم و اون با دقت گوش مي داد و تمام مدت لبخند مي زد . به چي مي خندي ؟ مگه حرفام خنده داره ؟...
  11. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    38 تا ظهر خواب بودم و اگه مامان صدام نمي كرد همان موقع هم بيدار نمي شدم .تا خواستم صورتم رو بشورم مهرداد گفت : تلفن باهات كار داره سلام . عيدت مبارك نازي من مي خاستم بهت زنگ بزنم. ميخاستي زودتر بيدار شي . خوبي؟ نمي دوني چقدر دلم برات تنگ شده . براي همينه كه خودتو كشتي از بس تلفن كردي ؟ به...
  12. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    37 امشب سال تحويل مي شه . من با سليقه خودم سفره هفت سين را چيدم . همه در تكاپو اند ولي انگار من از همه خوشحالتر بودم . هميشه سال تحويل من و مامان تنها بوديم و بعد از تحويل سال خونه خانم جان مي اومديم . ولي امسال دور هم خيلي برام لذت بخش بود. البته دليل بيشترش مهرداد بود. خانم جان رفتارش با...
  13. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    36 هرداد سرش را بين دستهايش گرفته بود و از شدت گريه شانه هايش تكان مي خورد . منم پشت پنجره گريه مي كردم . دلم مي خاست بلند شم و بگم به چه حقي اونو از من مي گيريد . از خانم جان خيلي بدم اومد پس اون براي مامان خبر مي برد ولي اخه خانم جان خيلي مهربونتر از اونه كه اين كارا رو بكنه . مهرداد ...
  14. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    35 يه شب مثل هميشه از پنجره رفتم توي حياط ولي مهرداد نبود براي همين پاورچين رفتم طرف اتاقش تا غافلگيرش كنم . پرده كنار بود و صداي خانم جان به صورت نجوا م يامد . براي همين نتونستم جلوبرم و از همان جا روي دست و پا نشستم و رفتم زير لبه پنجره تا صداي انها رو بشنوم . خانم جان شما چي م يگيد ...
  15. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    33 بعد از اون شب رابطه من و مهرداد مثل قبل شده بود . تقريبا" هر شب توي حياط ساعتها با هم تنها بوديم و صحبت مي كرديم . مامان مثل قبل گير نمي داد . مدارس تق ولق شده بود منم ديگه مدرسه نمي رفتم و از نازي هم كمتر خبر داشتم چون از مامانم م يترسي زنگ بزنه مگه اينكه خودم زنگ بزنم دلم براش تنگ شده...
  16. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    32 ولي من ديگه نمي تونستم جلوي گريه ام را بگيرم براي همين رفتم تو. همه داخل شدن ؛ خانم جان شام را گرم مي كرد . مامان هم رفت تا پنبه و بتادين بياره قبل از اينكه مامان بياد مهرداد روشو به من كرد:اگه بخشيديم شب بيا تو ي حياط ، من تا صبح منتظرت مي مونم . مامان همون موقع آمد نمي خا د نسرين خانم...
  17. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    32 صبح زودتر از همه از خواب بيدار شدم و يك راست توي اشپزخانه رفتم ول يديدم خانم جان بيداره صبح بخير صبح بخير دخترم بهتري؟ بله خوبم بيا مادر چايي اماده است بقيه هم بيدار شدن مامان با من سر سنگين بود ولي با مهرداد خيلي صميمي . مهرداد صبحانه اش را خورد و بلند شد . اگه صبحانه ات تمام شده پاشو...
  18. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    31 صبح زودتر از همه از خواب بيدار شدم و يك راست توي اشپزخانه رفتم ول يديدم خانم جان بيداره صبح بخير صبح بخير دخترم بهتري؟ بله خوبم بيا مادر چايي اماده است بقيه هم بيدار شدن مامان با من سر سنگين بود ولي با مهرداد خيلي صميمي . مهرداد صبحانه اش را خورد و بلند شد . اگه صبحانه ات تمام شده پاشو تا...
  19. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    30 مهرداد داشت گريه مي كرد . اتاق ساده ولي مرتبي داشت . چرا نمي ذاشت كسي داخل اتاقش بشه . اون به چيزي خيره بود . از اينجا دقيق پيدا نبود ولي 0به نظرم يه قاب عكسه . مهرداد بلند شد و من خودم را جمع و جو ركردم . قاب را روي ميز كنار تخت خابش خواباند . با هر مكافاتي بود ديدم . خداي من پس پروانه...
  20. Pirate Girl

    رمان *ستاره*

    29 بيا مادر چشاشو باز كرد . ستاره مادر خوبي؟ اگه بيدار بشه خودم مي كشمش خانم جان نسرين جون اين طوري كه نمي شه . خب دخترت قشنگه دنبالش مي كنن . تو كه نبايد اين دختر رو بزني . اخه خانم جان پسره چشمشو انداخت تو چشم مي گه به تو چه ،رفيقمه با هم چند سال دوستيم الان هم از گردش ميايم. دلم مي خاست...
بالا