نتایح جستجو

  1. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل دهم: قسمت اول برگ ها آرام و بی تشویش از شاخه ها جدا می شدند و پیکر زمین را از وجودشان پر می کردند. بار دیگر پاییز دست مهرش را بر سر باغ کشیده بود. شیوا اولین روز کلاسهایش را بعد از ازدواجش شروع کرده بود. کلاسورش را از روی میز برداشت و از اتاق خارج شد. پایین پله ها با دیدن خان جان لبخندی زد...
  2. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    9-9 شیوا با شوق به مناظر اطراف نگاه کرد. احساس کرد آنجا بهشت زمین است. نور نارنجی رنگ خورشید بر صفحه ی آبی اقیانوس اطلس تابیده و صدای امواج خروشان همه جا طنین انداخته بود. باد ملایمی از سمت ساحل می وزید و تک درختان و چمنزار وسیع ویلا را نوازش می داد و ساختمان بزرگ چوبی در میان آن محوطه ی سرسبز...
  3. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    :w12:این کتاب 598 صفحه داره و منم الان صفحه ی 242 ام. تا آخر هفته که تموم نمیشه :w05:ولی سعی میکنم هر چه زودتر تمومش کنم. :w16: 8-9 صدای بلند زنگ باعث شد تا فرهاد به سرعت از روی تخت بلند شود. با خواب آلودگی آیفون را برداشت و گفت: _کیه؟ مردی به زبان انگلیسی گفت: _آقای پناه شماید؟ فرهاد که تازه...
  4. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    9-7 شیوا با اولین قدم به درون منزل، مات و مبهوت، مجذوب تزیینات چوبی منزل شد. کف، دیوارها، پله ها تماما از چوب ساخته شده شده بود و فضایی خیال انگیز به وجود آورده بود. سالن بی نهایت بزرگ و باور نکردنی بود و اطراف پر بود از گلها و گیاهان عجیب که شیوا تا به حال ندیده بود. یک قسمت از سالن را...
  5. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    9-6 جان داخل سالن نشسته بود و به ساعتش نگاه می کرد و با نوک کفش به زمین ضربه می زد. سعی می کرد هیجان درونی اش پنهان کند اما نمی توانست به خودش دروغ بگوید، نه آن را از دید دیگران مخفی کند. سرش را بلند کرد و با دیدن شیوا و فرهاد با هیجان از جا برخواست. دسته گلی را که در دست داشت کمی را در دستش...
  6. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    :w05:فکر می کنم دیگه راضی کرده باشمتون:w12: :gol: یاکاموز جان بازم بگو خییییلییی کند می ذاری. :w30: 5-9 شیوا به کمک خدمتکار لباسش را برای حضور در مراسم پاتختی تعویض کرد. فرهاد از جا بر خواست و نگاهی به او کرد و گفت: _خوب فکر می کنم برای دریافت هدیه ها آماده ای. _فعلا دارم فکر می کنم با هدایا...
  7. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    9-4 آوای پرندگان رایحه ی دل انگیز گل ها و صدای وز وز ضعیف سشوار، باعث شد شیوا به آرامی چشمهایش را باز کند. با حرکت دست مشتی از گلبرگ ها را از روی تخت بر زمین ریخت. سرش را به سمت صدا چرخاند. اولین چیزی که توجهش را جلب کرد نیم تاج پاریسی اش بود که روی عسلی کنار تخت قرار داشت. و بعد نگاهش به سمت...
  8. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    سلام ، واقعا از اینکه منتظرتون گذاشتم شرمندم:sweatdrop:. از این به بعد هر روز یه پستو می ذارم.:w16::gol: :w04:یاکاموز جان شما هم بی انصافی نکن، فقط سه روز دیر شد!:w30: 3-9 ساعاتی بعد میزهای شام در باغ چیده شد. از قبل به دستور فرهاد میز شامی برای فرهاد و شیوا پشت ساختمان کنار برکه چیده شده بود...
  9. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    9-2 پروانه از دور همه حرکات او را در نظر گرفته بود و حسابی کفری شده بود. از جا برخواست و به سمت آنها رفت. اول به فرهاد تبریک گفت و بعد خواست تا چند لحظه ای با شیوا تنها باشد. فرهاد خیلی مودبانه از جا بلند شد و آنها را تنها گذاشت. پروانه کنار شیوا نشست و با عصبانیت گفت: _معلوم هست چت شده؟ چرا...
  10. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    9-1 شیوا در آن لباس بی نظیر و با شکوهش که او را مبدل به فرشته ای زمینی کرده بود، با گامهایی آهسته و موزون شانه به شانه ی فرهاد از میان میهمانان و تبریکات صمیمی شان عبور کرد و مقابل سفره ی عقد روی مبل نشست. احساس می کرد در میان شادی و هیاهو گم شده، قلبش به شدت می زد و احساس تهوع می کرد. دلشوره و...
  11. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    8-8 شیوا لبخندی زد و گفت: _می توانم سوالی از تو بپرسم؟ فرهاد به صندلی تکیه داد و گفت: _البته بفرمایید. شیوا به چشمان او دقیق شد و گفت: _تو کی عصبانی می شی؟ انقدر که خونت به جوش بیاید و... در ست مثل شبی که با سارا دعوایت شد. فرهاد کمی فکر کرد و گفت: _وقتی بفمم کسی به تو نظر...
  12. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    8-7 شیوا همچنان روی سرسرا به انتظار پروانه ایستاده بود. کم کم داشت نا امید می شد که سر و کلش پیدا شد. از دور برایش دست تکان داد و خودش را به شیوا رساند. در حالی که لبخند بر لب داشت با لودگی همیشه گی اش گفت: _سلام بر ملکه ی انگلستان! شیوا خندید و گفت: _سلام چرا انقدر دیر کردی؟ دیگه داشتم از...
  13. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    8-6 شیوا در لباس آبی رنگش که از جنس حریر بود در میان مهمانان چون ستاره ای می درخشید. روی سرسرا ایستاده بود و به انتظار دوستش پروانه، باغ را زیر نظر گرفته بود. خان جان هم داخل سالن، کنار فرامرز و مرجان نشسته بود و در پی فرصتی بود تا موضوع نامزدی فرهاد و شیوا را با آناه در میان بگذارد. بالاخره...
  14. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    8-5 ساعتی بعد که از خرید بازگشتند، خان جان معترضانه گفت: __معلوم هست شما دو نفر یک دفعه کجا غیبتان زد؟ شیوا خریدها را روی میز گذاشت و گفت: _معذرت می خواهم خان جان. فرهاد پاسخ داد: _رفته بودیم خرید. خان جان گفت: _همه جای باغ را به دنبالتان گشتم. دست آخر قاسم گفت که با ماشین رفتید بیرون. سپس به...
  15. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    8-4 شیوا به خان جان کمک کرد تا رومیزی جدید و زیبا را پهن کند. در همین حال فرهاد کنار شومینه نشسته بود و در حالی که سیگار می کشید به تلاش آنها نگاه می کرد. خان جان در حال مرتب کردن رومیزی گفت: _یک خبر مهم دارم. من و امیر تصمیم گرفتیم امشب در مراسم چهر شنبه سوری، نامزدی شما را اعلام کنیم. شیوا با...
  16. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    8-3 بعد از صرف شام و رفتن فرهاد و خان جان، امیر هم برای برگرداندن شیوا از منزل خارج شد. در تمام طول راه به قضیه خواستگاری فرهاد از شیوا فکر کرد و به روز های تنهایی که در پیش رو داشت می اندیشید. وقتی به مقصد رسید، شیوا جلوی در انتظار آمدنش را می کشید. با دیدن او برایش دست تکان داد و به سمت ماشین...
  17. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    8-2 امیر تعجب زده اول به خان جان و بعد به فرهاد که سخترین لحظات عمرش را می گذراند نگاه کرد. خان جان صبر کرد تا این موضوع به خوبی در ذهن امیر گنجانده شود. مدتی هر سه ساکت بودند که بالاخره خان جان طاقت نیاورد و گفت: _امیر چرا ساکتی؟ امیر نگاهش را از فرهاد به نگاه خان جان انداخت و گفت: _فکر می...
  18. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    8-1 فرهاد پشت پنجره ایستاده بود و به باغ چشم دوخته بود. برف ها در حال آب شدن بودند و بوی بهار کمکم فضای باغ را پر می کرد. پافشاری های خان جان بالاخره اثر کرده و فرهاد را تسلیم کرده بود که هر چه زودتر رسما از شیوا خواستگاری کند. خودش هم از امروز و فردا کردن خسته شده بود. دلش می خواست هر چه...
  19. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    7-9 شیوا به فرهاد نگاه کرد. موهای خوش حالتش به چند تار سفید مزین شده بود و به صورت جذاب و مهربانش حالتی رویایی بخشیده بود. اگر چه با پدرش هشت سال اختلاف سنی داشت اما خیلی جوانتر و کم سن و سال تر از سنش نشان می داد. با صدای فرهاد که او را خطاب می کرد به خود آمد. سرش را پایین انداخت: _نمی خوام...
  20. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    :w16:7-8 بعد از قطع تماس، قاسم راننده مخصوصش را به دنبال شیوا فرستاد و خودش به سالن برگشت و بار دیگر به امیر و مهرداد پیوست. دقایقی بعد شیوا با دسته زیبا وارد سالن شد. خان جان باخوشحالی به استقبالش رفت، او را بوسید و گفت: _چرا انقدر دیر عزیزم؟ شیوا لبخندی زد و گفت: _معذرت می خواهم خان جان،...
بالا