نتایح جستجو

ای حوا سیب بچین.... طاقتم طاق شدست...

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از دهن براید

مدارا کن کمی حافظ دلم تنگ است این شبها تفال میزنم اما جوابم آه پشت آه تمنا میکنم حافظ نگو امید من پوچ است کمی آرامتر آرام بگو رویای من خوب است بگو که یسر بعد عسر بگو پایان غم خوب است نمیخواهم دگر تردید سکوت حسرتم خوب است بگو تو از حقیقت ها ولی آرامتر حافظ کمی پیر است احساسم در این شبها

غصه هایم دوست می دارد مرا درد در آغوش می گیرد مرا چشمهای مرگ خیره بر من است گویی او هم دوست می دارد مرا

نابود میشوی... وقتی حتی بغض هایت هم سراغت را نمیگیرند وقتی که دیگر چشمهایت هم از گریه های بی امان خسته می شوند وقتی که حتی احساست هم حوصله ات را ندارد نابود میشوی...

شیشه احساسم را شکستی... نمیخواهم برداری و به هم بچسبانی میترسم دستت زخم شود برو... نگران هیچ چیز نباش دعای خیرم بدرقه راهت....

دوست دارم در میان گریه پیدایت کنم یک بغل حسرت به قد عمر مهمانت کنم دوست دارم بغض هایت رنگ خاکستر شود با نفس های کبودم تش به خاکستر کنم دوست دارم آه هایم همدم راهت شود تو بسوزی ومنم این غصه را از بر کنم

قلب من... آرام باش، بچگی نکن کنج سینه ام بنشین اینقدر به در و دیوار این قفس نکوب هیچ کاری نمیتوانم برایت بکنم بگذار برایت یاسین بخوانم خدا بزرگ است

هی فلانی... نفس هایم بوی حسرت می دهد، فکر کنم تاریخ مصرف قلبم را تمام کرده ای ...

گوش کن نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست...

آخرین سنگر سکوته خیلی حرفا گفتنی نیست....

دوست داشتن این روزها یک بازیست مثل بازی قایم باشک همچنان که دیگری در طلب من من در طلب تو و تو در طلب دیگری هستی...

زندگی تلخترین خواب من است... خسته ام... خسته از این خواب بلند...

من میخواهم زندگی کنم یادت را به گور سپرده ام اما چون کابوسی تلخ هر شب مهمان خوابهایم است رهایم کن... رهایم کن... دیگر نمیخواهم مرگ را زندگی کنم...

کوله بار سفرت زود ببند... برو از رویایم من از این خواب چموش سخت دگیر و پریشان حالم و صدای نفس مرگ چنان نزدیکست که دل از آتش این حادثه سرگردان است کوله بار سفرت زود ببند...