نتایح جستجو

  1. gh_engineer

    رباعی و دو بیتی

    کاش بودم شانه اي در پيچ و تاب موي تو يا که چون خال سيه بر گوشه ابروي تو کاش بودم همره باد صبا تا بگذرم نرم نرمک از ميان کوچه هاي کوي تو
  2. gh_engineer

    غزل و قصیده

    دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم دوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنم نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار عشوه‌ای فرمای تا من طبع را موزون کنم زردرویی می‌کشم زان طبع نازک بی‌گناه ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون...
  3. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را از درد عشق تو با کس حدیث نیست هم پیش یار گفته شود ماجرای یار
  4. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    یار آن بود که صبر کند بر جفای یار ترک رضای خویش کند در رضای یار
  5. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس که مرده را به نسیمت روان بیاساید
  6. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید گرت مشاهده خویش در خیال آید
  7. gh_engineer

    غزل و قصیده

    درآ که در دل خسته توان درآید باز بیا که در تن مرده روان درآید باز بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت ز خیل شادی روم رخت زداید باز به پیش آینه دل هر آن چه می‌دارم بجز خیال جمالت نمی‌نماید باز بدان مثل که شب آبستن است روز...
  8. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب سببی ساز که یارم به سلامت بازآید و برهاندم از بند ملامت
  9. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
  10. gh_engineer

    غزل و قصیده

    کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست روی تو مگر آینه لطف الهیست حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست از بهر خدا...
  11. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
  12. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
  13. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
  14. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دلا غافل ز سبحانی چه حاصل مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
  15. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت
  16. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
  17. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
  18. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    نقد دلی که بود مرا صرف باده شد قلب سیاه بود از آن در حرام رفت
  19. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی در عرصه خیال که آمد کدام رفت
بالا