(رها)
پسندها
1,762

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مهسا جان خیلی مزاحمت شدم واقعا هم خوشحال شدم خبری قبولیتو شنیدم انشالا به بهترین ارزوهات برسی و همیشه سربلند و پیروز باشی
    تو اصفهان کار زیاده من چند نفری بودن ولی نتونستم برم واسه طراحی
    خب پس نزدیک به منابع هست کارت.
    انشالله موفق بشی.:gol:
    پایان نامت تو حیطه منابع یا سازه هست برای تغییر گرایش؟ چون اگه بخوای تغییر گرایش بدی تاثیر منفی داره تو مصاحبه. مگر اینکهکار خودت نزدیک به گرایش جدیدت باشه
    زبان نزدم. ولی ریاضی و سیالات رو 80 درصدشو زدم.
    البته احتمال خیلی زیاد از ولایتم کوچ کنم برم اصفهان:D
    من از آبان یعنی دو ماه بعد دفاع شروع کردم. ترازم شد 7200. اولش برام سخت بود که شروع کرده بودم . آذر یکم مطالعه ام کند شد ، ولی از اواخر دی دوباره شدید مطالعه مو ادامه دادم.
    پردیس. خود تهران که انقلاب هست که کشاورزی نداره.
    انشالله سال دیگه خبر قبولیتو بهم بدی، عزیزم:gol::gol::gol::gol:

    هرکاری ازم بربیاد ، برات دریغ نمیکنم دوست جونم:gol:
    وای مرسیییییییییییییییییییی چ گلای خوشملی.


    خودت گلی عزیزم
    :w27:
    مرسی عزیزم:gol::gol:
    تهران قبول شدم. مدرس گرایش منابع نداشت امسال.
    سلام عزیزم. حالت چطوره؟ این مدت نشد بیام ، :gol::gol:
    امروز نتایج اومد. تهران قبول شدم. :w16:
    می روم غبار ِ خاطراتت را
    بتکانم از حافظه ی ِ اتاق ها
    نبودنت شعر می شود
    سر ریز می کند از فنجانم
    همان فنجانی که صبح ها
    می نوشیدی از آن با لبخند
    گوش هایم سوت می کشند
    از خوشی فریاد می کشم
    حتما با قطار آمده ای
    و پنجره ها ریشخندم میکنند
    سرم دست به دست
    می گردد بین دیوارها
    بیا ...
    تا نوازش ِ گل های ِ
    قالی تمام نشده
    برگرد ...
    می‌گویند تنهایی پوست آدم را کلفت می‌کند ‌،
    می‌گویند عشق دل آدم را نازک می‌کند .
    می‌گویند درد آدم را پیر می‌کند …
    آدم ها خیلی چیزها می‌گویند ،‌
    و من ،‌ امروز
    کرگدن دل‌نازکی هستم که پیر شده است !
    هرچه گفتم که بمان
    فایده انگار نداشت...

    رفتنت، رفتن جان است
    خودت می دانی !


    |رضا احسان پور| ]
    میروم
    بغض خواهی‌ کرد
    اشک‌ها خواهی‌ ریخت
    غصه‌ها خواهی‌ خورد
    نفرینم خواهی‌ کرد
    دوست ترم خواهی‌ داشت
    یک شب فراموشم میکنی‌
    فردایش به یادت خواهم آمد
    عاشق تر خواهی‌ شد
    امید خواهی‌ داشت
    چشم به راه خواهی‌ بود
    و یک روز
    یک روزِ خیلی‌ بد
    رفتنم را برایِ همیشه
    باور خواهی‌ کرد
    ناامید خواهی شد
    و من برایت چیزی خواهم شد
    مثلِ یک خاطر ه ی دور
    تلخ و شیرین ولی‌ دور ... خیلی‌ دور
    و من در تمام این مدت
    غصه‌ها خواهم خورد
    اشک‌ها خواهم ریخت
    خودم را نفرین خواهم کرد
    تمام لحظه‌ها به یادت خواهم بود
    و امید خواهم داشت به پایداریِ عشق
    و رفتن را چیزی جز عاشق ماندن نخواهم دانست
    نخواهی فهمید
    درکم نخواهی کرد
    صحبت از عاشق بودن نیست ... صحبت از عاشق ماندن است

    گاهی‌ برایِ اثباتِ عشق باید رفت ... خودم از رفته گانم .

    |نیکی‌ فیروزکوهی|
    خیلی وقته دیگه با دوستی مسابقه متن گذاشتن ندارم:دی
    یادش بخیر قبلنا:)
    رنجیده‌ام
    دستم را در دستِ لحظه ات بگذار
    که آغوشِ این شهر افق ندارد
    که خواهش بزرگی‌ ‌ست
    دلتنگ نبودن در کوچ
    و آرزویِ زیبائی ست
    باز گشت ...

    نیکی فیروزکوهی
    دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن
    دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکارمشکی و قرمز
    برای پاک کن های جوهری و تراش های فلزی
    برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی
    دلم برای تخته پاک کن و گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه
    دلم برای مبصر شدن،برای از خوب،از بد،کارت صدآفرین
    و جاکتابی زیرمیزها،جانگذاشتن کتاب و دفتر
    دلم برای زنگ تفریح،برای عمو زنجیرباف بازی کردن ها
    دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم
    برای اردو رفتن،دلم برای روزنامه دیواری درست کردن
    برای خنده های معلم و عصبانیتش
    برای کارنامه....نمره انضباط
    دلم برای خودم،دلم برای دغدغه و آرزو هایم
    نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم
    کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟
    قضیه شکلکه چی بود:confused:
    ولی...
    مرسی که به یادم بودی و بی خبر رفتی!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا