(رها)
پسندها
1,762

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام و عرض ادب بانو...
    ممنون،خوبی شما؟
    بله خیلی وقته نیستی...نیستی چرا؟
    جمعه به جمعه
    فصل به فصل
    سپری شد . . !
    اکنون ما مانده ایم
    با زمستانی سرد
    و جمعه هایی دلگیرتر
    که نمیدانیم
    دلتنگی های دل بخار گرفته را
    به گردن کدامیک بیاندازیم . . .
    یک روز از خواب بیدار می شوی


    نگاهی به تقویم می اندازی


    نگاهی به ساعتت


    و نگاهی به خود خودت در آینه


    و می بینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست


    لباسهای اتو کشیده غبارگرفته مهمانی ات را


    از کمد بیرون می آوری


    گران ترین عطرت را از جعبه بیرون می آوری


    و به سر و روی خودت می پاشی


    ته مانده حساب بانکی ات را می تکانی


    و خرج خودت می کنی


    یک روز از خواب بیدار می شوی


    و به کسی که دوستت دارد بدون دلهره و قاطعانه میگویی


    صبح بخیر عزیزم وقت کم است لطفا مرا بیشتر دوست بدار


    یک روز یکی از همین روزها وقتی از خواب بیدار می شوی متوجه می شوی


    بدترین بدهکاری ، بدهکاری به قلب مهربان خودت هست


    و هیچ چیز و هیچکس جز خودت حیف نیست !
    داشتم فکر میکردم شاید اصلا برای همین است که هیچ وقت به هیچ کسی قول همیشه ماندن نداده ام...
    انگار که من
    فقط می توانم
    از دور آدم هارا دوست داشته باشم!
    مثلا
    از دور تورا دوست داشته باشم...
    از دور مراقبت باشم...
    از دور نگاهت کنم....
    از دور......

    به دل نگیر!
    میبینی که دور خودم دیوار چیده ام، و از هرکسی که بخواهد این مرز را رد کند بیشتر فاصله میگیرم!
    من میترسم!
    جایی در پس ذهنم، میترسم که پایم را از این دوست داشتن فراتر بگذارم...
    انگار رنج نرسیدن را به تلخی جدایی ترجیح داده ام!
    گاهی حس میکنم در تنهایی ام غرق خواهم شد، و یک روز صبح، اتاقم جسدم را پس خواهد زد...

    با این حال
    بگذار هرکسی کار خودش را بکند
    تو راهت را بگیر و برو...
    من میخواهم از دور
    دوستت داشته باشم...
    راستی
    شبها آرام میخوابی؟
    خواب من را که نه،
    خواب چه کسی را میبینی؟
    راستی
    صبح ها به امید من که نه،
    به امید چه کسی چشم باز میکنی؟
    اصلا من را چه به این حرف ها
    شب بخیر آنِ او...
    شب بخیر مالِ او...
    پرسید کجایت درد میکند

    بگو

    ببوسمش تازود خوب شود

    و من

    عاجز از اینکه

    چگونه میشود

    محل دقیق خاطرات را

    به یک نفر نشان داد ...
    تــــو را مثــل ِ قـانـــون....

    کســی رعــایـتـــ نمـــی کـُـنـــد...

    چــرا غمگیـنـی دلـــم؟

    تـــــو را بــرای ِ شکســتـن سـرشتــه انـــد..
    سلام عزیزم
    خواهش میکنم
    و ممنون از تو بابت متن های قشنگت
    دلم پرشده از همه جا...ازهمه کس...
    خالی نمیشود که....آرام نمیشود که....
    بغضی انگارر...
    بجای گلو....قلبم راسد کرده...!

    نه غریبه....

    ازتو دلگیر نیستم....
    از دلم دلگیرم......

    دلگیرم....!

    تازگی ها با حرف که هیچ....یه نگاه هم کافیست برای شکستنش....

    هیچ کس نمیداند....
    تو هم نمیدانی.....

    پشت این چهره ی آرام در دلم چه میگذرد...

    میدانی از این آزمایش ظاهر و این دل نا آرام....
    چقدر خسته ام ....
    بگذار همه فکر کنند مغرورم....
    بگذار فکر کنند....

    فکرشان چه اهمیتی دارد؟!
    چه میدانند آنها...

    از سنگینی قلبم ...

    از حرفای نگفته درونم..

    دلگیرم خدا...
    هر بار که استخاره کردم،
    خوب نیامدی!
    بهتر بگویم؛
    اصلاً نیامدی...!!!
    حالا تو را در تک تکِ دانه های تسبیح
    جستجو میکنم...
    این بار برای داشتنت،
    پای خدا را وسط کشیده ام!
    باید کسی باشد
    که عطرش حواس جمعه را پرت کند
    که صدایش ساعتِ ایستاده را بخواباند
    و دستانش تقویم را قلقلک بدهد
    باید کسی باشد
    که ریاضی حالی اش نشود
    فلسفه نفهمد
    و به منطق قهقهه بزند
    باید کسی باشد
    که مرا به مختصاتش گره بزند
    باید کسی که توئی
    بیایی و رفتنت را پشت گوشت بیندازی
    بـعضی چیـــزا
    را نگفتـن،،،،،،،
    "مـعــرفت" می خــواهـد
    نـه طـاقـت.....
    چون
    طاقـت یـه روزی
    تمـوم میشه
    امـا معــرفت نـه!
    شده دلتنڪَ شــــوے.. فاصـــــله
    فرسنڪَ شود،
    یادشیریڹ ڪســــــي تیشه ے هر سنڪَ شود ،
    شده با بغــض ترڪ خورده
    ســـلامـــي بـــــڪني
    او جوابي ندهدثانیه ها هنڪَ شود
    آتش از اندوه هجران بهتر است

    بی قرارم کردی و گفتی صبوری بهتر است

    من نمی دانم کجا خواندم ، که یادم داده است ؟

    یار وقتی در کنارت نیست ، کوری بهتر است
    آدماى صادق مثل يه بوتيك خوب، كنج يه پاساژ هستن. طرف مياد، يه نگاهى ميندازه بعد ميره دوراشو ميزنه، دوبارهبرميگرده سر همون بوتيك.
    اما دير ميرسه، ميبينه بستى و رفتى...
    آره بايد بعضى وقتا اونى بود كه نيستى.
    لياقت ميخواد هر چيزى.
    زیبا بود;)
    گاهی یک نگاه
    آنقدر مهربان است که
    چشم هرگز رهایش نمی‌کند
    گاهی یک رفاقت
    آنقدر ماندگار است که
    زمان حریفش نمی‌شود
    و گاهی یک نفر آنقدر عزیز است
    که قلب رهایش نمی‌کند ... :redface:
    کاش کسى پیدا شود
    که حتى
    به قیمت از دست دادن
    همه چیزش
    از دوست داشتنمان
    دست نکشد . . .

    رضا ناظمی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا