(رها)
پسندها
1,762

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آدما «دوست دارم» رابه
    شکل‌های مختلفی بیان میکنن
    - غذا میخوری؟
    - لباس گرم بپوش
    - بخواب استراحت کن
    - وایسا کمکت کنم
    - مراقب خودت باش
    و …
    دوستت دارم
    زنِ عاشقی که

    می گوید

    تَرکَت می کنم

    مثل مادری ست که

    برای تنبیهِ اشتباهِ فرزندش،

    می گوید دوستت ندارم...
    قدرت
    نه دست هیتلر است
    و نه دست ‌تمام کسانی
    که جنگ به پا کرده اند...
    قدرت دست کسی ست
    که می فهمد؛ دوستش داری !
    سلام
    خواهش میکنم گلم
    و
    مرسی از تو بابت عکس نوشته زیبات و همین طور متن ها:gol::gol:
    هر چه شیشه ها را پاک می کنم
    ابرها کنار نمی روند

    هر چه به گلدان ها آب می دهم
    برفها آب نمی شوند

    چرا هر چه چشمها را می بندم
    این قصه به آخر نمی رسد


    چرا راه ها کوتاه نمی آیند
    دنیای عجیبی ست
    هر چه بیشتر خودم را در آینه می بینم
    بیشتر دلم برای تو تنگ می شود
    از امروز
    دیگر نگو دوستت دارم
    می‌ترسم
    از شادی بال درآورم،
    پاییز مرا با پرستوها کوچ دهد
    #تو تنها بمانی

    #کامران_نوربخش
    رسوای جهان گشتم و آن یار نفهمید
    عمریست که بر انجمنی غـــم گســـارم
    غم دیدم وغم خوردم وغمخوار نفهمید
    بــر دایـره ثابـت چشـمـــان خـمــارش
    مجـــذوبم و آن عاشق پــرگار نفهمید
    خیــس است ز اشکم دفتــر شعــرم
    حـــزن غــزلم دیده و زنـــهار نفهمید
    لبخند و نگاه و نفسش جمله همه گل
    باغبان شدم و صاحب گلزار نفهمید
    همین که هوایت را می کنم،
    هوای همان لحظه ، هوای فقط همان کسری از ثانیه را
    آن هم اینهمه با تمام وجود، آنقدر که ن ف س م تنگ شود برای فقط همان کسری از ثانیه،
    یعنی که می دانم "اینهمه دلتنگ شدن برای چیزهایی که به چشم نمی آید" چیست!
    یعنی چیزی را می دانم که تو نمی دانی!
    همین ها یعنی مهم نیست باشی یا نباشی!...
    اصلا اگر باشی چطور اینهمه دلتنگ شوم و احساس کنم هنوز انسانم؟
    چطور احساس کنم ♥ هنوز بار و بُنه بر دوش نینداخته و از سینه ام به دور هجرت نکرده است؟!
    من که نمی توانم هر روز هر روز بلند شوم هِلِک و هِلِک بروم نوار قلب بگیرم!؛
    اما تو که نباشی تنگ می شود و من این در خود جمع شدنش را حس می کنم
    و همین یعنی خیالم راحت که هنوز زنده ام!
    اگر باشی چطور دلم پر بکشد اینهمه برای چیزهایی که تو نمی دانی و نمی فهمی ِ شان؟!
    نباش!...
    آنقدر نباش که "نبودن" را در حق جهان تمام کنی!؛
    آفرین به تو!
    مدال های نتوانستن و رفتن و نبودن ات را قاب بگیر و از سقف تا زمین به در و دیوار بکوب!...
    اصلا تمام فعل های "نون" دار ِ دنیا یکجا برای تو!...
    همین خوب ِ که غیر از تـو همه از خاطرم میروند.
    لیلی قصه اش را دوباره خواند . برای هزارمین بار.... ومثل هربار لیلی قصه باز هم مرد

    لیلی گریست وگفت :کاش اینگونه نبود

    خدا گفت :هیچ کس جزتو قصه ات را تغییر نخواهد داد !!

    لیلی! قصه ات را عوض کن...

    لیلی اما میترسید . لیلی به مردن عادت داشت .

    تاریخ به مردن لیلی خو کرده بود..

    خدا گفت : لیلی عشق میورزد تا نمیرد . دنیا لیلی زنده میخواهد

    لیلی آه نیست . لیلی اشک نیست . لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست ..

    لیلی ! زندگی کن...

    اگر لیلی بمیرد ، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد ؟

    چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟...

    چه کسی طعام نور در سفره های خوشبختی بچیند؟

    چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟ ؟..

    چه کسی پیراهن عشق را بدوزد ؟ ؟ ...

    لیلی قصه ات را دوباره بنویس ..

    لیلی به قصه اش بازگشت....

    این بار اما نه به قصد مردن ....

    که به قصد زندگی ....

    و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده گمنام .
    گاهی میشینی
    ساعتها فکر میکنی
    و میگردی
    در سایت ها
    کانال ها
    و...
    تا متنی پیداکنی
    که مناسب حالت باشد
    اما در آخر به یک جمله میرسی:
    نمیدانی چه دردی دارد وقتی حالم در واژه ها نمی گنجد...
    برعکسِ اسم " تو "
    رو درُ دیوارِ این شهر ;
    هیچ فروشگاه و خیابونی ، اسمِ من روش نیست که تو چشمت بیوفته یادم کنیُ چشماتو ببندی ُ نفسِ عمیق بکشی!
    ولی تویِ این شهر ;
    خیلی از آدما هستن که منو یادت بندازن !!
    یه وقتایی یک کسایی میان سر راهت ، که روزی صدبار منو تو ذهنت مرور میکنی که چقد خوب بودم ُ قدر ندونستی !
    ' اون روزی میاد که میفهمی من مثل بقیه نبودم ،
    ولی اون روز تو برای من مثل بقیه ای !
    خودت باش!!
    به اعتبارهیچ شانه ای اشک نریز...
    به اعتبار هر اشکی شانه نباش...
    ادمی..
    به خودی خود نمی افتد!
    اگر بیفتد..
    از همان سمتی می افتد که تکیه کرده است..
    سلام علیکم خواهر سرور (مثلا من برادر بسیجی ام:D)
    شکر خدا میگذره...
    خیلی هم زشتو میباشد چراغ سوخته، گفته باشم که نگی نگفتی:Dیه دونه چلچراغ آویزون کن پیچت منور شه خخخ
    سلام گل دختر...
    خوبی؟
    چرا باز زدی چراغتو سوزوندی خب!عجب کاری کردم یادت دادما:biggrin:
    میدانی ..
    وقتی میگویی
    "همیشه کنارت میمانم"
    درست مثل این است
    که آدم فیلمِ تاریخی ببیند
    و خدا خدا کند
    شخصی که دارند
    اعدام اش میکنند
    زنده بماند ...!!

    مریم قهرمانلو
    گاهی نه آشنا درد را می فهمد
    نه حتی صمیمی ترین دوست
    گاهی باید تنهایی ، درد را فهمید
    تنهایی ، خلوت کرد
    تنهایی ، آرام شد
    و ‌تنها خدا می داند
    چه می گذرد در دلت....
    نمیدانی !
    چه دردی دارد و چه سخت است، تیشه به دل کوبیدن و
    آواره شدن در هیچ مکانی و هیچ بیابانی !
    و چه تلخ است!
    علاقه ای که عادت شود ...
    عادتی که باور شود...!
    باوری که خاطره شود...
    وخاطره ای که درد شود...!
    و دلم برای غمهای دلم می گیرد…
    میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد!
    میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد...
    گاه توبیخش میکنم...
    از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم...
    و در قفس احساس، محکوم به ماندن ...
    اما باز دلم برای دلم میگیرد...
    شب ها ،
    پرده دلم را کنار می زنم ،
    پنجره قلبم را باز می کنم ،
    و از دور ، به تماشای تو می ایستم ،
    در این صحرای دلتنگی ،
    ستاره کویر دیدَنیست...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا