عادت کرده ام به اینکه همیشه در بحرانهای زندگی ام . . .
خودم هوای خودم را داشته باشم . . .
در شب های بی خوابی ام سرم را در بالش فرو کنم و خیسی بالش رابه جان بخرم . . .
وقتی بغض میکنم زانوهایم را در آغوش بگیرم و خودم را دلداری بدهم . . .
عادت کرده ام وقتی باد می آید . . .
کلاهم را سفت بچسبم, نه بازوی بغل دستی ام را . . .
یاد گرفتم با روی گشاده لبخند بزنم . . .
لبخندی که دیگر خودم هم معنیش را نمی دانم . . . میبینی ؟؟؟ تنهایی با همه دردی که دارد . . . مرا "مرد" به بار آورده . . .
خودم هوای خودم را داشته باشم . . .
در شب های بی خوابی ام سرم را در بالش فرو کنم و خیسی بالش رابه جان بخرم . . .
وقتی بغض میکنم زانوهایم را در آغوش بگیرم و خودم را دلداری بدهم . . .
عادت کرده ام وقتی باد می آید . . .
کلاهم را سفت بچسبم, نه بازوی بغل دستی ام را . . .
یاد گرفتم با روی گشاده لبخند بزنم . . .
لبخندی که دیگر خودم هم معنیش را نمی دانم . . . میبینی ؟؟؟ تنهایی با همه دردی که دارد . . . مرا "مرد" به بار آورده . . .