الهه20
پسندها
1,607

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام گلکم ، مرسی خوبم ، خدا رو شکر ، تو خوبی ؟
    :Dآره دیدم خیلی قشنگه گذاشتم
    فدات شم مرسی
    اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
    و یک دریچه که از آن
    به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم:gol::heart:
    بهترین ها را نباید دید وحتی یاد کرد

    باید انها را در میان قلب خود احساس کرد...
    مهربانيت را با دلم پيوندزدم

    تااز تودور بودن را احساس نكنم

    اما بازم دلتنگتم...
    قلبم زبانه میکشد برای تو...

    بر فراز قلب ويران بخوان به نام عشق اي بيكران نياز سپيد

    اميد از شكوفه سرخ لبانت جاري است

    شب با نام تو رنگ مي بازد شادي از چشمان تو مي تابد ؛ با من دوستي ؟

    پنجره شهر من به روي تو مي خندد كوچه باغ من به ياد تو گل مي دهد

    تنها به خاطر تو بر گونه هايم شبنم مي رويد اي عشق !

    مهر تو نورباران آفتاب است

    از آسمان درختان

    مرا به خود فرا بخوان مرا به خود رها مكن

    در آغوشم مي فشارمت به خونم آغشته ات مي كنم

    با من دوستي ؟

    بي تو كوچه به كوچه چشمانم ابريست

    اي كاش مي توانستم صداي پايت را بشنوم كز كوچه باراني چشمانم مي گذرد

    بي تو بگذار با شب بسوزم...
    برﻗﺮار ﺑﺎﺷﻲ و ﺳﺒﺰ ، ﮔﻞ ﻣﻦ ﺗﺎزه ﺑﻤﻮن

    ‫ﻧﻔﺴﻢ ﭘﻴﺸﻜﺶ ﺗﻮ ، ﺟﺎي ﻣﻦ زﻧﺪه ﺑﻤﻮن

    ‫ﺑﺎغ دل ﺑﻲ ﺗﻮ ﺧﺰون ، ﻣﻮﻧﺪﻧﻲ ﺑﺎش ﻣﻬﺮﺑﻮن

    ‫ﺗﻮ ﻛﻪ از ﺧﻮد ﻣـﻨﻲ ، ﻣـﻨﻮ از ﺧـﻮدت ﺑﺪون

    ‫ﻏـﺰل و ﻗـﺎﻓﻴـﻪ ﺑﻲ ﺗـﻮ ، ﻫـﻤﻪ رﻧـﮓ اﻧﺘﻈﺎره

    ‫اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺷﻌﺮ و ﺗﺮاﻧﻪ ، ﻫﻤﻪ ﺑﻲ ﻋﻄﺮ و ﺑﻬﺎره

    ‫ﻣﻮﻧﺪﻧﻲ ﺑﺎﺷﻲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ، ﻟﺐ ﭘﺎﻳﻴﺰو ﻧﺒـﻮﺳﻲ

    ‫ﻧﺸﻪ ﭘﺮﭘﺮ ﺷﻲ ﻋﺰﻳﺰم ، ﻣﻬﺮﺑﻮن ﮔﻠﻢ ﻧﭙﻮﺳﻲ
    امشب از آسمان دیده ی تو
    روی شعرم ستاره می بارد
    در زمستان دشت کاغذها
    پنجه هایم جرقه می کارد
    شعر دیوانه ی تب آلودم
    شرمگین از شیار خواهش ها
    پیکرش را دوباره می سوزد
    عطش جاودان آتش ها
    آری آغاز دوست داشتن است
    گرچه پایان راه ناپیداست
    من به پایان دگر نیندیشم
    که همین دوست داشتن زیباست
    از سیاهی چرا هراسیدن
    شب پر از قطره های الماس است
    آنچه از شب بجای می ماند
    عطر خواب آور گل یاس است
    آه بگذار گم شوم در تو
    کس نیابد دگر نشانه ی من
    روح سوزان و آه مرطوبت
    بوزد بر تن ترانه ی من
    آه بگذار زین دریچه ی باز
    خفته بربال گرم رویاها
    همره روزهای سفر گیرم
    بگریزم زمرز دنیاها
    دانی از زندگی چه می خواهم
    من تو باشم … تو … پای تا سر تو
    زندگی گر هزارباره بود
    باردیگر تو … بار دیگر تو
    آن چه در من نهفته دریائی است
    کی توان نهفتنم باشد
    با تو زین سهمگین توفان
    کاش یارای گفتنم باشد
    بس که لبریزم از تو می خواهم
    بروم در میان صحراها
    سربسایم به سنگ کوهستان
    تن بکوبم به موج دریاها...
    فروغ فرخزاد
    روزای خیلی طلایی یادته ؟ روز ترس از جدایی یادته ؟
    روز تمرین اشاره یادته ؟ شب چیدن ستاره یادته ؟
    شعر های كتاب درسی یادته ؟ یادته گفتی میترسی،یادته ؟
    عكسمون تو قاب عكسو یادته ؟ بله بدون مكسو یادته ؟
    دستمون تو دست هم بود یادته ؟ غصه هامون كم كم بود یادته ؟
    چشم نازت ماله من بود یادته ؟ دیدن من قدغن بود یادته ؟
    روزگار قهر و آشتی یادته ؟ هیچ كسیو جز من نداشتی یادته ؟
    رویاهای آسمونی یادته ؟ قول دادی پیشم بمونی یادته ؟
    روزای بی غم و غصه یادته ؟ ببینم اول قصه یادته ؟
    عصر ابراز علاقه یادته ؟ خبر خوش كلاغه یادته ؟
    دست گرمت تو زمستون یادته ؟ شونیه من توی بارون یادته ؟
    واسه یه خنده اجازه یادته ؟ اونا كه میگفتی رازه یادته ؟
    یادته فال های حافظ تو حیاط ، یادته قسم جون شاخه نبات ؟
    گل سرخ ها رو نچیدیم یادته ؟ یه روزی همو ندیدیم یادته ؟
    شرط هامون سر صداقت یادته ؟ تو،تو مجازات خیانت یادته ؟
    پنهونی سر قرار ها یادته ؟ تاخیر هات تو بهار یادته ؟
    گوش ندادی به نصیحت یادته ؟ گشتنت دنبال فرصت یادته ؟
    دستتو میخوام بگیرم یادته ؟ راستی تو ، بی تو میمیرم یادته ؟
    دونه دادن با كبوتر یادته ؟ خاطرات توی دفتر یادته ؟
    فال با نیت رسیدن یادته ؟ طعم قهوه رو چشیدن یادته ؟
    واسه فال قهوه رو خوردن یادته ؟ روزی صد بار بی تو مردن یادته ؟
    یادته دعا ، یادته دعای زیر طاقیا ، كنار بوته های اقاقیا
    زیر اون درخت گیلاس ، یادته ؟ با دو تا شاخه گل یاس یادته ؟
    یادته گفتن راز با قاصدك ؟ یادته چقدر به هم گفتیم ، كمك ؟
    فكر بودن توی قایق یادته ؟ تو به من گفتی شقایق یادته ؟
    پیش هم بودیم نذاشتن یادته ؟ اونا مارو دوس نداشتن یادته ؟
    نامه بدون امضا یادته ؟ اسم مستعار رویا یادته ؟
    طرح اون انگشتر من یادته ؟ پاسخ مختصر من یادته ؟
    فال حافظ ، شب یلدا یادته ؟ اسممو گذاشتی شیدا یادته ؟
    چیزی خواستیم از خدامون یادته ؟ مستجاب نشد دعامون یادته ؟
    ...
    قول دادم به قلبم و خدا دیگه دل ندم به عشق آدما.
    ایــن روزهـــا
    همــه بــه مــن دلـتــنـــگــی هــدیــه مـی دهنــد
    لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!
    بــه خـــدا تمــــامـ شــد
    دلـــــــــــم…!
    یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت

    دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت


    پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد

    اما مرا به عمق درونم کشید و رفت


    یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را

    بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت


    من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت

    خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت


    تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

    بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت


    شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق

    مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت


    تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم

    رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت


    دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم

    از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت...

    دکتر افشین یداللهی
    روزی که برای اولین بار

    تو را خواهم بوسید

    یادت باشد

    کارِ ناتمامی نداشته باشی

    یادت باشد

    حرفهای آخرت را

    به خودت

    و همه

    گفته باشی

    فکرِ برگشتن

    به روزهای قبل از بوسیدنم را

    از سَرَت بیرون کن

    تو

    در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری

    که شباهتی به خیابان های شهر ندارد

    با تردید

    بی تردید

    کم می آوری ...

    دکتر افشین یداللهی
    گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

    گاهی تمام حادثه از دست می رود

    گاهی همان کسی که دم از عقل میزند

    در راه هوشیاری خود مست می رود

    گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

    وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

    اول اگرچه با سخن از عشق آمده

    آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

    گاه کسی نشسته که غوغا به پا کند

    وقتی غبار معرکه بنشست می رود
    .
    .
    .

    بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

    اما مسیر جاده به بن بست می رود

    دکتر افشین یداللهی
    وقتی گریبان عدم

    با دست خلقت می درید

    وقتی ابد چشم تو را

    پیش از ازل می آفرید

    وقتی زمین ناز تو را

    در آسمان ها می کشید

    وقتی عطش طعم تو را

    با اشک هایم می چشید

    من عاشق چشمت شدم

    نه عقل بود و نه دلی

    چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی



    یک آن شد این عاشق شدن

    دنیا همان یک لحظه بود

    آن دم که چشمانت مرا

    از عمق چشمانم ربود

    وقتی که من عاشق شدم

    شیطان به نامم سجده کرد!

    آدم زمینی تر شد و

    عالم به آدم، سجده کرد!

    من بودم و چشمان تو

    نه آتشی و نه گلی

    چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی…

    افشین یداللهی
    همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه

    همین که گاهی چشمامون،تو چشم آسمون واشه



    همین که گاهی دنیار و با چشمای تو می بینم

    همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم



    بازم حس می کنم زنده ام

    بازم حس می کنم هستم

    بگو با بودنت دل رو

    به کی غیر تو می بستم



    همین که میشه یادت بود،تو روزایی که درگیرم

    که گاهی ساده می خندم،گاهی سخت دلگیرم



    همین احساس خوبی که

    دلت سهم منو داده

    همین که اتفاق عشق

    برای قلبم افتاده



    بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم

    بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم
    مینویسم: باران

    ومیخوانم : 'تو" را!

    تو که بر حجم سرد نفسهایم

    گرم میباری

    تورا میخوانم

    و زلال باران میبینمت

    که بر باور سختم مینشینی

    ومرا حیات میبخشی

    "میشنوم" باران را

    و" گوش میدهم" تورا

    که قطره قطره، دست به نوازش تنم میگشایی

    می بویمت ؛وقتی میباری

    وعطر خیال انگیز بارانیت مستم میکند

    قطره قطره دستهایت را میگیرم

    تورا مینوردم

    تا به عشقت برسم

    و از جنس تو شوم

    من تو را کم دارم!!

    باران من!!

    بارانی ام میکنی؟؟
    شبا مستم ز بوی تو

    خیالم بازه روی تو

    خرامون از خیال خود

    گذر کردم ز کوی تو

    بازم بارون زده نم نم

    دارم عاشق می شم کم کم

    بذار دستاتو تو دستام

    عزیز هر دم، عزیز هر دم

    گناه من تویی جادو

    نگاه من تویی هرسو

    نرو از خواب من بانو

    تویی صیاد منم آهو

    شب تنهایی زار و

    کسی هرگز نبود یار و

    خراب یاد تو بودم

    تو بردی از نگات مار و

    بازم بارون زده نم نم

    دارم عاشق می شم کم کم

    بذار دستاتو تو دستام

    عزیز هر دم، عزیز هر دم


    عشـــ♥ـق یعـــــنی

    .....

    وقــتـــــی ناراحــــــتم

    .....

    وقتــــــــی بغض کـردم

    ....

    بغلم کـــنی و بگـــــــی

    ..

    ببیـــنم چشـــــماتو

    .......

    منـــو نـــــــگاه کن

    .....

    اگه گریــــــــــه کنی

    ....

    قـــــــــــهر میکنم میرمـا

    ...!!
    شبی از پشت یک تنهائی نمناک

    و بارانی ، تو را با لهجه ی گلهای

    نیلوفر صدا کــــردم نفسم

    تمام شب برای با طـراوت ماندن

    باغ قشـنگ آرزوهایت دعا کـردم

    تو را از بین گلهائی که در تنهائی

    ام روئــید جدا کردم . نمی دانم

    چرا ؟! شاید به رســــــم عادت

    ( پروانگیمان ) باز ، برای شــادی

    و خوشبختی تو من دعا کردم !
    برایِ تــــو می نویسم

    می رومـــ و پشتـــــ خواهمـــ کــرد به تمـــامیِ تپشــهایِ این دقایــــق

    دل خواهمــ کَنـد

    بی تـــــو خواهمــ زیـستـــــ

    گوش خواهــمــ سپـرد

    فریــاد خواهمــ شد

    مهربان نخواهمــ بـود ،

    دل نخواهمــ سپرد

    آرامـــــتر که شدمــ

    بــــــی تــــــو خواهمــ مــــــرد ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا