الهه20
پسندها
1,607

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برایت آرزو دارم

    که نور نازک قلبت٬ به تاریکی نیامیزد.

    که چشمانت٬به زیبایی ببیند زندگی ها را.

    چو باران٬آبی و زیبا

    بباری٬شادمانه روی گرد غم

    به دور از دل گرفتن ها.

    برایت آرزو دارم

    به تنهایی نیالاید

    خدا٬ این قلب پاکت را

    و همواره به دستانت بیاویزد

    چراغ راه خوشبختی.

    بدانی آنچه را اینک نمیدانی.

    برایت آرزو دارم

    سعادت را٬طراوت را٬

    بهشت و بهترین بهترین ها را.

    عزیز روز های من

    خدا را می دهم سو گند

    که در قلبم برای تو

    خدارا آرزو دارم.
    مـیـــدونی وقـتی خــدا داشــت بـدرقــه ات می کــرد بـهــت چی گـفــت ؟

    جــایـی کــه مـیـــری مــردمـی داره کــه می شـکنـنـت . . .

    نـکـنــه غـصــه بـخــوری ، مــن هـمــه جــا بـاهــاتــم . . .

    تــو تـنهــا نیـستـی ، تــو کــولـــه بـارت عـشـــق مـیـــزارم . . .

    کــه بگـــذری ، قـلــب مـیــزارم کــه جــا بــدی ، اشـک میــدم . . .

    که هـمــراهــیت کـنــه، و مــرگ کــه بــدونـی بـــرمیـگـــردی پیـشــم . . .
    بیا باز فریب بخوریم. تو فریب حرف های مرا، من فریب نگاه های تو را. مگر زندگی چه می خواهد به ما بدهد که تو از من چشم بر نداری و من نگویم دوستت دارم؟ من نگفتم. همیشه فکر می کردم هیچ وقت برای گفتن «دوستت دارم» دیر نمی شود. با خودم فکر می کردم شاید در لحظه ای که آسمان بین آبی و نارنجی مردد است، زیر باران بدون چتر... شاید فردا. خدا را چه دیدی. شاید فردا در یک ثانیه بی برگشت که انتظارش را نداریم، جرأت پیدا کنم و بگویم دوستت دارم. اما هزاران فردا آمد و رفت و من هنوز به دنبال فردایی بودم. به دنبال فردایی که آن جمله کوتاه و دوست داشتنی را بر زبان بیاورم. چشم بر هم زدم. دیگر تو را ندیدم. در اضطراب فردایی که منتظرش مانده بودم. درهجوم موهای سپیدم که شهامت یک دوستت دارم ساده را از من گرفته بود. من پیر شده بودم.گم شده بودم در حسرتی که در دلم به یادگار ماند. از بس که منتظر ماندم تا فردایی بیاید که مرا از غرورم جدا کند. فردایی که بالاخره از راه رسید اما دیر. آنقدر دیر که تو رفته بودی و در کوچه باد می آمد.
    از این به بعد این تو و این تمام دارایی من که همین خیابان است. خیابانی که تا دیروز با خیال تو خاطره می ساختم و با خودم پیمان بسته بودم هیچ وقت از آن دست نکشم تا روزی که این خاطره ها، راهی به سوی واقعیت پیدا کنند. اما از تو چه پنهان انگار پیمان کاران از پیمانی که من با خودم و با این خیابان بسته بودم خبر نداشتند. همین دیروز خیابانی را که به نام تو زده بودم را بستند و نوشتند: کارگران مشغول کارند.

    حالا راهی نیست تا پا روی رد پای خاطره هایت بگذارم. پیمان کاران، تمام رد پا ها را کنده اند. می خواهند سنگ فرش های جدیدی برای این خیابان بگذارند. حتی شنیده ام که قرار است درخت ها را قطع کنند. می خواهند تمام گذشته را از تن این پیاده رو ها پاک کنند. اما نمی دانند هنوز عده ای هستند که در روزهایی زندگی می کنند که هنوز اتفاق نیفتاده...
    این کره جغرافیایی را روبرویم گذاشته ام و مدام از خود می پرسم: دنیایی که خیلی از کاشفان بزرگ در به در دنبال کشف آن بودند همین است؟ وقتی

    تمام دنیا را هم که بگردم باز تو را می بینم پس چرا راهم را دور کنم و حداقل هشتاد روز به این سفر ادامه دهم؟

    دنیا کوچک است. مخصوصاً وقتی تو اینجا نیستی. تو که نباشی یک وجب آن طرف تر از من می شود نقطه پایان. اما تو که باشی می شوم آرام تر از

    اقیانوسی که همه جا به آرامشش معروف است. من تمام دنیا را گشته ام. باور کن. دنیا کوچک است ولی رویای تو آنقدر بزرگ است که در دنیای من جا

    نمی گیرد.
    این منم که در وجود خود تو را می بینم
    تو هم می بینی
    و در دالان شب ، گهی کنار من می نشینی
    آرزو ،‌ گم کرده در خیال تو
    تکیه گاهی نیست در مدار روشنایی
    و از تو می پرسم
    کدامین ره به رویای تو می پیوندد
    آمدن را از باران بیاموز …

    رفتن را از دل من !
    تو چی داری تو اون چشمات که هم آبه هم آتیشه

    که اقیانوس می تونه تو چشمای تو خالی شه

    تو چی داری تو اون چشمات که هر چشمی رو می گیره

    که هر خوابی رو من دیدم واسه چشمات می میره

    مث دیوونه ها هر آن حواسم با تو درگیره

    تو که چشماتو می بندی چشامو خواب می گیره

    چه حسی توی دستاته که تا دستامو می گیری

    جدا میشه ازین دنیا تو آغوشت یه زنجیری

    دوباره پای چشم تو شبُ تا صبح بیدارم

    تحمل کن صدایی رو که میگه دوستت دارم
    اگه آفتاب تو چشات خونه کنه

    میتونه خورشید و دیوونه کنه


    میتونه تو ایینه چشمای تو

    گل شب بو موهاشو شونه کنه

    گل شب بو موهاشو شونه کنه

    میتونه میتونه

    آب بشه تونگاه تو

    دل سنگه هر چی غصه وا کنه

    لحظه ها ارزونی چشمای تو

    از نگات هر چی بگم بازم کمه

    منو بارون توو آفتاب شب و غم

    توی راه زندگی همسفریم

    نکنه اسیر نتهایی بشیم....
    ستاره
    دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه

    دوباره این دل دیوونه واست دلتنگه

    وقت از تو خوندنه ستاره ی ترانه هام

    اسم تو برای من قشنگترین آهنگه

    بی تو یک پرنده اسیر بی پروازم

    با تو اما میرسم به قله آوازم

    اگه تا آخر این ترانه با من باشی

    واسه تو سقفی از آهنگ و صدا میسازم

    با یک چشمک دوباره منو زنده کن ستاره

    نذار از نفس بیفتم تویی تنها راه چاره

    آی ستاره آی ستاره بی تو شب نوری نداره

    این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره

    تویی که عشقمو از نگاه من میخونی

    تویی که تو تپش ترانه هام مهمونی

    تویی که هم نفس همیشه آوازی

    تویی که آخر قصه ی منو میدونی

    اگه کوچه صدام یک کوچه باریکه

    اگه خونم بی چراغه چشم تو تاریکه

    میدونم آخر قصه میرسی به داد من لحظه یکی شدن تو آینه ها نزدیکه
    :gol:****<< جلسه هفتگی قرائت قرآن باشگاه مهندسان ایران >>****:gol:
    هرگز به دستش ساعت نمی بست!!


    روز از او پرسیدم


    پس چگونه است که همیشه


    سرساعت به وعده می آیی؟


    گفت:


    ساعات را از خورشید می پرسم


    پرسیدم


    روز های بارانی چطور؟!


    گفت:


    ساعات بارانی


    همه ی ساعت ها ساعت عشق است!


    راست میگفت!!


    یادم امد که روز های بارانی

    او همیشه خیس بود
    بـرای مــن بــی او

    حـتـی بــاران هــم بـلــای طبـیعــی اســت !
    بعضی وقتا دلت میخواد تنهایی زیر بارون قدم بزنی...


    اما بارون نمیاد !


    آسمون توام ؟؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا