الهه20
پسندها
1,607

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چرا نمی توان از نگاه ادم فهمید؟ که دروغ میگن حرفای دلشون، بله شون ینی نه ونه شون ینی بله
    ساز بارون و صدامون ، شب تلخ گریه هامون

    به جای تو پریشون تو به جای من و ایون

    زیر قطره های بارون نه به قصه می رسیدم

    نه دل از تو می بریدم آآه توی گریه.می سپردم

    زه تو گریه می شنیدم مثل عاشقایه آآآ

    تو ترانه بودی و من یه صدا واسه شنیدن

    یه نفس برای گریه یه ترانه خون ام کم

    نباشه غم و مجنون زیر قطره های بارون
    چه زیباست وقتی تمام حرف ها از توصیف مهربانی های تو عاجزند.....
    بوي موهات زير بارون ، بوي گندم زار نمناک

    بوي سبزه ه زار خيس ، بوي خيس تن خاک

    جاده هاي مهربوني ، رگاي آبي دستات

    غم بارون غروب ، ته چشمات تو صدات

    قلب تو شهر گل ياس ، دست تو بازار خوبي

    اشک تو بارون روي ، مرمر ديوار خوبي

    اي گل آلوده گل من ، اي تن آلوده ي دل پاک

    دل تو قبله ي اين دل ، تن تو ارزوني خاک

    بوي موهات زير بارون ، بوي گندم زار نمناک

    بوي شوره زار خيس ، بوي خيس تن خاک

    ياد بارون و تن تو ، ياد بارون و تن خاک

    بوي گل تو شوره زار ، بوي خيس تن خاک

    هميشه صداي بارون ، صداي پاي تو بوده

    همدم تنهايي هام ، قصه هاي تو بوده

    وقتي که بارون مي باره ، تو رو ياد من مياره

    ياد گلبرگاي خيست ، روي خاک شوره زاره

    اي گل آلوده گل من ، اي تن آلوده ي دل پاک

    دل تو قبله ي اين دل ، تن تو ارزوني خاک
    بوی باران میدهد این کـــــــوچه های عاشقی

    عطــــــــــــرگلهای عطش آلود و یاس و رازقی

    بوی احســـاس دلم چون خاک باران خورده بود

    ذره ای از اشـک حق ،برگونه ام سر خورده بود

    این من و در جســـتجوی شعری از عمق وجود

    شــــــــعر باران خورده ام بر دیده ، تقدیم تو بود

    شعر : کیهان حکمت شعار
    من را باران ...

    من را آسمان...

    من را یک پنجره...

    تا هوای تو...

    امشب باران می آید...

    از هوای چشم های تو...

    تا برکه کوچک دل من...

    گل سرخ دلم ...

    آب می خواهد...

    و من...
    تکرار باران را...

    هوای هر شبم ابریست...

    بر درخت رویاهایم ...

    سیب هایی می روید که طعم باران دارد...

    من هر شب آسمان را خواب می بینم...
    باران! بیا و رحم کن

    تو که می آیی یاد او هم می آید

    آنوقت من می مانم بدون چتر

    روی سنگفرشهای خیسی که

    طعم تنهایی می دهند!
    ساده می نویسم ٬

    مثل سرود چشم هایم

    مثل آهنگ صدایم

    مثل شبنم٬ مثل آب

    مثل نسیم ٬مثل باد.



    می خواهم غم هایم را

    به گنجشک ها بگویم

    که آسمان را خبر کنم

    رازهایم را به باغچه

    که دل باغچه را بشکافم

    که گل سرخ ها را عاشق کنم

    دردهایم را به قلبم

    که قلمم را بشویم

    که دلم را زنگار نزند

    که چهره اش زیبا شود

    می خواهم خودم را بنویسم

    مثل حس شرجی چشمهایم

    مثل لیلای بارانی نگاهم

    مثل خودم٬مثل دلم

    که سهمش را از عشق

    تقسیم می کند...
    با من حرف بزن....!!

    من از نگاهت،تمام ناگفته هایت را میفهمم!

    از اشک هایت ، تمام نت های غمگین دلت را میخوانم ..!!
    مثل باران هاي بي اجازه

    وقت و بي وقت

    در هوايم پراکنده اي

    و من بي هوا

    ناگهان خيسم از تو !
    باور نکن تنهاييت را ، من در تو پنهانم تو در من

    از من به من نزديکتر تو ، از تو به تو نزديکتر من …

    باور نکن تنهاييت را ، تا يکدل و يکدرد داريم

    تا در عبور از کوچه عشق بر دوش هم سر ميگذاريم ….
    خــدايــــــــــا . . . .

    مي دانم اين روزها از دستم خسته اي

    کمي صبر کن خوب مي شوم...

    بگذار باران بزند

    دلم بگيرد

    ميروم زير آسمانت

    دستهايم را مي سپارم به دستت

    سرم را مي گيرم به سمتت

    قلبم مالِ تو

    اشک هايم که جاري شود،

    مي شوم هماني که دوست داري

    پاک، استوار، اميدوار

    بگذار باران بزند...!!!
    دوباره از سر هر شاخه ، برگ سرريز است

    بهار من ! تو کجايي که باز پاييز است

    بيا به بيشه ي طوفان ، حصار خون بکشيم

    که مرگ ِ غنچه در اين فصل گل غم انگيز است

    مباد بگذرد ايام گل شدن از ما

    چنين که کاسه ي صبر شکوفه لبريز است

    ز کوچه هاي طراوت غبار مي رويد

    که قحط آب به رگهاي خشک کاريز است

    دلم اگرچه زمينگيرِ بي پرو بالي ست

    پرنده ايست که با يادت آسمان خيز است.....
    دلتنگــــي پـيــچـيـــــــــده نـيـســتــــــــ . . . !


    يــــکـــــــ دل . . . !


    يــکـــــــ آســـــمـــــان . . . !


    يــکـــ بــــــغـــــض . . . !

    و آرزو هـاي تـــرکـــــــ خـــــــورده . . . !


    بــه هـمــيـــن ســـــــادگـــــــي
    داستان عشق چیست؟
    عاشق واقعی کیست؟
    چرا دیگر عشق نیست؟
    یا که هست برای ما نیست؟
    دیگر این عشق چیست؟
    یکی شود مجنون از عشق دیگری محزون
    مگرنه این که بهترین است وصف خواستن
    تا رسی به ان شود خاموش همچو اتش، زیر باران
    یا نیابی فرجام دراین کار ،شود اتشٍٍٍ، زیر خاکستر پنهان
    نه نان است ونه اب و نه لهیب اتش زند شرره به خرمن هیزم
    چکاریست عاشقی، ندارد اب ونان جزاتشی که افتاده بربار هیزم
    نیست به گرده وکول بار هیزمی سنگین ترازسنگ انباشته در دل
    چرا عشق اتش است همچو شهابی اتشین افتاده بر این بار هیزم
    چه حس بدی ست دل تنگی

    چه حس بدی ست تنهایی

    کاش...

    پاره ای ابر می شدم

    دلم،مهربانی می بارید

    کاش نگاهم ،شرار نور می شد

    دوست داشتن چه کلام کاملی است

    چه قدر دل من تنگ دوست داشتن است...
    چه شبی است!

    چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،

    گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشسته‌ام.

    می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.

    هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.

    چه می‌دانم؟

    خداست که دارد یک ریز،غزل می سراید؛

    غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.

    هر قطره‌ی این باران،

    کلمه‌ای از آن سرودهاست.

    دکتر علی شریعتی

    آرام باش عزیز من

    آرام باش

    حکایت دریاست زندگی

    گاهی درخشش آفتاب ،

    برق و بوی نمک ،

    ترشح شادمانی

    گاهی هم فرو می رویم ،

    چشم های مان را می بندیم ،

    همه جا تاریکی است ،

    آرام باش عزیز من

    آرام باش

    دوباره سر از آب بیرون می آوریم

    و تلالو آفتاب را می بینیم

    زیر بوته ای از برف

    که این دفعه

    درست از جایی که تو دوست داری طالع می شود.

    " شمس لنگرودی "
    امروز خودم را آراسته ام

    گفتی که ظهر می آیی

    و من یادم رفت بپرسم

    به افق تو یا من؟

    و تو یادت رفت بگویی

    فردا یا روزی دیگر؟

    چه فرقی می کند؟

    خودم را آراسته ام

    عطر زده و منتظر

    با لباسی که خودت تنم کرده ای

    عباس معروفی
    مــی خواهم …

    طوری لبخند بزنم که گویی هیــــچ چیز اشتباه نیست…

    چنان صحبت کنم انگـــار… همه چیز عالیست…

    آن چنان عمل کنم که رؤیایـــی است تمام اش ….

    و وانمود کنم… هیـــچ چیـــزی آزرده ام نمی کند.


    آسمان را دیدم و آموختم که ابری شوم، بگریم و بعد،آبی شوم...صافِ صاف سبکِ سبک.

    پرنده را دیدم و آموختم در آسمان آبی ای که هیچ وقت انتهایش را ندیده ام به پرواز درآیم.

    برگ را دیدم یاد گرفتم سبز باشم،سبز ِسبز،با طراوت و شاد و هر وقت خزان زردم کرد،

    بدانم که دوباره خواهم رویید.

    باران را دیدم وآموختم که پاک شوم پاک و بی ریا و دریافتم که چقدر گوش نواز سخن گفتن خوب است.

    کوه را دیدم و آموختم چگونه استوار باشم.

    خورشید را دیدم و دریافتم که غروب هم زیباست.

    گل را دیدم ویاد گرفتم لطیف باشم و سعی کنم بوی خوب بدهم.

    عشق را دیدم و یاد گرفتم لبخند بزنم.

    زندگی این است...

    زیاده خواه نیستم !

    جاده‌ ی شمال… یک کلبه ی جنگلی‌…

    یک میز کوچک چوبی با دو تا صندلی…

    کمی‌ هیزُم… کمی‌ آتش…مه‌ِ جنگلی‌…

    کمی‌ تاریکی ‌ِ محض… کمی‌ مستی… کمی‌ مهتاب…

    و بوی یـار.. و بوی یـار… و بوی یـار …!

    تـو باشی

    مـن باشم

    و …هــیچ !

    دنــیـا هم ارزانی خودشان

    گل بارون زده ی من

    گل یاس نازنینم

    میشکنم، پژمرده می شم

    نذار اشکاتو ببینم

    تا همیشه تو رو داشتن

    داشتن تمام دنیاست

    از تو و اسم تو گفتن

    بهترین همه حرفاست

    با تو با تو اگه باشم وحشت از مردن ندارم

    لحظه هام پر میشن از تو

    وقت غم خوردن ندارم

    ای غزلواره ی دلتنگ

    که همه تنت گلابه

    هنوزم با گل گونت

    شرم اولین سلامه

    ای تو جاری توی شعرم

    مثل عشق و خون و حسرت

    دفتر شعر من از تو

    سبد خاطره هامه

    ای گل شکسته ساقه، گل پرپر

    که به یاد هجرت پرنده هایی

    توی یأس مبهم چشمات

    می بینم که به فکر یه سفر به انتهایی

    سر به زیر دل شکسته نازنینم

    اگه ساده است واسه تو

    گذشتن از من

    مرثیه سر کن برای رفتن من

    آخه مرگه واسه من از تو گذشتن
    گل بارون زده ی من

    اگه دلتنگم و خسته

    اگه کوچیدن طوفان، ساقه ی منم شکسته

    میتونم خستگی هاتو از تن پاکت بگیرم

    می تونم برای خوبیت

    واسه سادگیت بمیرم

    با تو اگه باشم

    وحشت از مردن ندارم

    لحظه هام پر میشن از تو

    وقت غم خوردن ندارم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا