ازنین بگو یا حضرت عباس. این خواهرم اسمش (الهامه متخلص به داوود خطر) باهاش تا شیراز اومدم از وحشت مردم بخدا. با ماشین ه 180 میلیونی کورس گذاشته بود. مردم از ترس. خدایی بهش میگفتم آخه چی پیش ه خودت غک کردی که با این ماشین ه میخوای رقابت کنی. وای دخدر این داوود خطر 1دره ما رو در اورد تا رسوندمون...
آره منم دیگه دلم نمیخواد بیام اینجا. آخه راستشو بخوای کاره دیگه ای ندارم. من که بکار میچرخم. کاری نیست که انجام بدم. سعی میکنم خودمو مشغول کنم که روزام بگذره. الانم اومدیم شیراز دور دور با خواهرم بریم بگردیمو خوش باشیم. گشنم شد :biggrin: