این شبها گاهی میرم تو کوچه باغهای اطراف هاوایی قدم میزنم!!! هوا خنک هست و حس خوبی بهم میده .... !!!

اینجا یه کم روشن تره که عکسش معلومه !!!
دو نغته حس خوب پیاده روی های تنهای نیمه شب ....!!
دو نغته زیر لب ...
....
"شب به گلستان تنها
منتظرت بودم
... باده نا کامی در هجر تو پیمودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم
وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
بودم همه شب دیده به ره تا به سحر گاه
ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه
غمها به سر آمد
زنگ غم دوران از دل بزدودم
منتظرت بودم منتظرت بودم