*Maedeh.archi*
پسندها
7,951

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام عزیز.
    من دقیقا متوجه موضوعت نشدم.!
    بررسی درو پنجره و نحوه قرار گیریشون،اندازشون و ... تو اقلیمای متفاوتو میخوای؟حرکاتی که میزنن (سایبان میدن بهش یا عمق میدن بهش )در رابطه با اضلاع قرار گیری روبرو به نورو ... رو میخوای؟مبانی انجام این کارهارو میخوای؟و البته محسباتی که انجام میشه و انجام اینکارها.؟؟!
    شما سه تا پلان میخواید که مبانی و محاسبات مربوط به درو پنجرها توش انجام بشه؟
    اون عکسایی که تو همین تاپیک گذاشتید اونی که کلا دورش شیشه ایه،چطوری میخوای محاسباتی در موردش ارائه بدی؟جز اینکه بتونی یه مبانی ووسه اینکار ارائه بدی.مثلا بگی بخاطر اقلیم بوده که اینطوری بزرگ و سرتاسری در نظرگرفتن ویا مربوط به سبکی خاص.
    من فک میکنم استادتون منظورش پلانای کاملی بوده که شما باید درو پنجره مربوط به اون سه قسمتو توش محاسبه و مبانی مورد نظرو ارائه بدی.(والبته پلانای ایرانی)
    البته اینو بگم منظورم از پلانای کامل پلاناییه که ریزفضاهایی بیشتری توش وجود داره (والبته پلانایی که فقط این سه ریز فضارو دارن هم وجود دارن.)
    در موردش بگی شاید بتونم بهت کمک بدم.:gol:
    سلام معذرت می خوام نتونستم بهتون کمک کنم شرمنده راستیتش نداشتم هرچی پروژه داشتم دانشگاه ازم گرفتن.
    عزیزم با عرض معذرت باید بگم من تازه ترم دو هستم و متوجه منظورت نشدم.فکر نمی کنم بتونم کمکی کنم.
    ببخشید
    تاپیک: گفتگوی معماری شمار 1: روز معمار ؛ بزرگداشت شیخ بهایی! آیا تاریخ معماری ایران خالی از مفاخر ایرانی است !؟
    در و دیوار دنیا رنگی است.
    رنگ عشق!!!خدا جهان را رنگ كرده است. رنگ عشق!
    و این رنگ همیشه تازه است و هرگز خشك نخواهد شد.
    از هر طرف كه بگذری، لباست به گوشه‌ای خواهد گرفت و رنگی خواهی شد.
    اما كاش چندان هم محتاط نباشی؛ شاد باش و بی‌پروا بگذر، كه خدا كسی را دوست‌تر دارد كه لباسش رنگی‌تر است...
    سلام دوست عزيز

    جزء پانزدهم شروع شد...:gol:

    ****<< جلسه هفتگی قرائت قرآن باشگاه مهندسان ایران >>****

    منتظر حضور گرمتان هستيم:w30:

    به بند کشیده شده اند افکار در ذهنم...

    و قلم انگار پای در زنجیر دارد...

    حرفها دارم برای گفتن و توان بیانشان را ندارم!

    هزاران فریاد در بند سکوتند...

    و هزاران قطره اشک در زنجیر بغض...

    مرا چه شده است که حتی قلم، این یار دیرین توان یاریم را ندارد؟!

    روزگاری کلامم نوایی بود که قلم را به رقص وا می داشت در آغوش کاغذ...

    و طرحی از شادیها و غمهایم بر دوش سپید کاغذ می نشست و بار دلم سبک می شد!

    این روزها اما دلم انگار قصد کرده به تنهایی بار غمهایش را به دوش بکشد...

    راستی...

    چه باید کرد جز سکوت...
    وقتی محرمی نیست؟!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا