زندگی یعنی همین حالا
دست من به سوی تو می رود بالا
نور در چشمهایم موج می زند
نور توست که بر آینه چشمانم افتاده
عطر حضور تو در کنار من
بوی نَم ،بوی باران می دهد
شبنم عشق و محبت تو
می نشیند بر غبار این دل من
پل زدی از خودت به اندرون دلم
با همان رنگین کمان زیبایت...
با همان محبت بی مانند
صبح و شب می شوی تو مهمانم
ای خدا...نور امیدواری من
ارزشت از تمام ارزشها بالاست...
وقت تنگ است و زود دیر میشود
قدر عمر من همین یک لحظه است
در وجود من همان یک لحظه
عشق را بهانه کن و بیا...
"محمدحسین"
-----------------
گذرم به کوچه ات افتاد
گفتم بی سلام عبور نکنم!