samira3242
پسندها
895

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • قربونت برم عزیزم
    وای چقدر ناز بود این یکی
    مرسیییییییییییی



    سراغ از من نمی گیری گل نازم
    نمی شناسی صدای کهنه ی سازم
    نمی دونی مگه اینجا دلم تنگه
    نمی بینی مگه با غصه دمسازم
    سراغ از من نمی گیری,نگیر اما
    فراموشم نکن هرگز, گل زیبا
    آینه بغض مرا میشکند

    و من اینبار روی این تکه ی آب منجمد

    به جای عارض بیرنگ خود

    خاطره ی شفاف روزهای رفته را میبینم

    من تورا میبینم

    که سبکبال و رها

    فارغ از زنجیرهای این و آن

    سوی من به آسمان می آیی

    من شوق لحظه های دیدار تو را میبینم

    که خواهش دستان سرد مرا

    از خلال ابرها می یابد

    و به دستان تا ابد گرم تو پیوند میدهد

    و من با تمام احساس قلبم

    برای آن پابرهنه دویدن های روی ابرها

    شعر دلتنگی آغوش تورا میگویم

    من روی این منجمد بیرحم راستگو

    عکس رویایی چشمان تورا میبینم

    و نقش هولناک روزی را که

    همچو یک ماتم سر

    آنهمه زیبایی بی حد و حصر

    در نگاه پراضطرابم قطره اشکی شد و ریخت

    من تو را گاه به گاه در جای خود

    روی این قاب خسته ی آویخته

    که نه انگار که جدایی تا ابد آنرا شکست

    دگربار لبخند به لب میبینم...


    خنده هایم شکلاتی شده اند ... زیادی خالص ... تلخ !

    می دانی ، هوای بهشت به سرم زده است ...

    غمی که مرا فرا خواهد گرفت

    وقتی بوی گل هایش نفس هایم را آلوده باشند ...

    و من بغض خواهم کرد

    و غرق در لذت خواهم شد ...

    می گویند

    آدمی به خدا نزدیک است ...

    بسیار نزدیک ...

    هر گاه که اندوهگین باشد ...

    هرگاه به شدت اندوهگین باشد ...!
    امشب . . .

    باد بی جهت می وزد

    باران بی جهت می بارد

    رعد و برق بی جهت می زند

    معجزه ای خواهد شد

    می دانم . . .

    معجزه ای خواهد شد

    و باد و باران و رعد و برق را

    جهت خواهد داد

    همین امشب شاید . . .

    معجزه ای خواهد شد
    سلام. شب بخیر. براتون آرزوی ساعات خوش وزندگانی همراه با شادابی و سلامتی دارم.


    ورق می خوریم

    همچون دفتری کهنه در باد ...

    و برگ هایمان در خاک گم می شوند ...

    و با باد همسفر

    و در آب جاری ...

    و روزی خواهد رسید

    که دیگر برگی بر این دفتر نخواهد ماند ...

    و آن روز دانه های درشت کلمات

    از هیچ متولد خواهند شد ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا