samira3242
پسندها
895

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آره اینقدر خوردنی و بانمکن که نگو:دی
    شانس آوردیم به خودم رفتن اگه به باباشون میرفتن که دیگه نمیشد نگاشون کرد=((
    آره تازه فيلمم گرفتم اومدي خونه بهت ميدم نگاه كني :دی
    مگه اونجا بودی آجی؟!من بیهوش بودم نفهمیدم:دی
    آره پدر سوخته ها زود بزرگ شدن=((
    الهي قربونش بشم چقدر ملوس بود همه سر گرفتنش دعوا ميكردن
    خوب ميگفتي خودم برات تعريف ميكردم ديگه :دی
    آره آجی
    اون صحنه که بچه ام به دنیا اومد هم جالب بودا.البته اونو خودم هم ندیدم دکتر برام تعریف کرد:دی
    قربون اون دل گندت
    از اين به بعد نزار شوورت بره خونه ي مادرش :D

    واي ياد صحنه ي ازدواجت افتادم گريم گرفت :cry:
    يادش بخير انگار همين ديروز بود
    از بس که من دل گنده ام خواهر.همش به بزرگی خودم میبخشمش:دی
    آره خیلی خوبه
    الهي بميرم چرا تا حالا نگفتي بودي خانوادگي بريزيم سرش يا بيام تو رو هم پر كنيم حالشو بگيريم

    پس آبيرو ور ميدارم
    مادر شوهر رو پایه ام اینقدر منو دعوا میکنه همش شوهرم رو پر میکنه میندازه به جونم:دی
    اون آبیه خوبه
    خیلی خوبه از چی بگیم آجی؟!شوهرامون یا بچه هامون؟!
    چه هندوانه ی خوشمزه ای به به
    به آجی آلیس گفتم بیاداینجا صحبت کنیم سه تایی:دی
    نه آجي بزرگه به خدا نه دودر نكردم....از كارهاي اضافه زدم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا