تمام غم و غصه هایم را یکجا به باد می سپارم.
به باد می سپارم و نفسی عمیق از ته مانده ی جانم می کشم.
آرزوهایم را به خورشید می سپارم؛
و از او می خواهم تا هر روز با نگاه سوزانش ،
آن ها را به من یادآوری کند و
گرمای ِشان را در سراسر وجودم بپراکند !
آنگاه می نشینم ...
می نشینم به انتظار خورشید و آرزوهایم ...
نه غمی دارم و نه غصه ای !
چه زندگی زیبایـــــی !