shahryar14
پسندها
1,213

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برای تربیت اراده بهترین زمان ایام جوانیست
    فیثاغورث
    بگذارید و بگذرید ببینیدودل مبندید چشم بیندازید و دل مبازید که دیر یا زود باید گذاشت وگذشت
    حصرت علی


    چقدر زود دلم براي خودم تنگ مي شود ...

    دلم مي گيرد و براي خودم با تمام وجودم مي گريم !

    خودم که به خود مي آيم خودي نمي بينم ...

    خودم را به خداي خود مي بخشم ...

    سبک مي شوم... سبک و سبک تر و به اوج خود مي رسم ...

    باز ...

    دلم براي خودم تنگ مي شود !

    کمي که با خود سخن مي گويم خودم را در بي خودي هاي عالم مي بينم ...

    و خود را در ميان در يايي از خود ها مي يابم ...

    و حال با خود مي گويم ...

    بد نيست کمي با خود خلوت کنيم و بنگريم که دنيا بي خود است !

    و جهاني ديگر در پيش است ...!
    ...چشمانم را به ناگاه باز کردم و رویایم به پایان رسید. !

    من اینجا بودم در زمین ...

    باز آزاد بودم ...

    باز به سان ابر سفید خوشبختی بودم که اینک آرزویی کوچک در سینه داشت ...

    و قلبی که مالامال از زیباییها بود ...

    و تصوری که از پاکی آسمانها در سینه داشت ...

    و چشمانی که از تیرگی آنچه می دید می ترسید !

    من به سان ابر سفید خوشبختی بودم اما ...

    اندوه سیاهی زمین

    اندوه تیرگی آسمان

    و اندوه قلبهای غمگین

    بر دلم فشرده می شد ...

    چشمانم را باز و بسته کردم حقیقت داشت !

    من اینجا بودم ...

    در زمین ...!
    چشمانم را بسته بودم و دستانم را در امتداد افق باز کرده بودم ...

    من خود را و هر آنچه تعلق را در باد رها کرده بودم ...

    آزاد بودم ...

    اینجا زمین نبود !

    اینجا از دروغ زمین فرسنگها فاصله داشت ...

    اینجا بی کران بی کرانها بود ...

    اینجا حقیقت موج می زد ...

    اینجا دلها به سوی او پرواز می کرد ...

    اینجا آسمان بود !

    و من چشمانم را بر هر آنچه پریشانم می کرد بسته بودم ...

    من شیشه محبت آسمانها را شکسته بودم ...

    من در دریای محبت آسمانها بر زورقی نشسته بودم ...

    با هر نفسم پاکی روانه قلبم می شد و قلبم سرشار از زیبایی ها بود ...

    آخر اندوه قلبم جارو شده بود !

    من آزاد بودم ...

    من تعلق ها را جا گذاشته بودم و بر این فراموشی لبخند می زدم ...

    اینجا دیگر زمین نبود ...

    اینجا صدای خدا بیشتر به گوش می رسید ...

    اینجا آخر به خدا نزدیکتر بود ...

    و من به سان ابر سفیدی بودم که به آرزویش رسیده بود ...

    اما حیف ...
    لطف داري عزيزم. اميدوارم شما هم هميشه دلت شاد باشه از نوع واقعي...


    وقت من کم است ...

    اگر انسانم

    و از من انتظار کشف رازهای نهان می رود !

    اگر انسانم

    و زیستنم در رسیدن به کمالم نهفته است ...

    وقت من کم است ...

    برای دیدن و شنیدن و اندوختن !

    اگر قرار بر، پرستیدن خدایی ست

    که به ایمانش رسیده باشم ...!


    آنا
    سلاااااااااااااام:gol:

    داداش خوب من حالش چطوره؟ خوبي؟


    در آستانه تو

    روسپيان مادران فردايند ...

    و مورچگان کاشفان حقيقي قاره هاي فردا !

    در شهريوری ترين نگاهت

    دوزخ معناي کوچک لبخند را زمزمه مي کند ...

    در درگاه تو

    من از کدام اهريمن سخن مي گويم

    هنگامي که کلامت همه عشق است ...

    تا پايان سرودی نمانده است ...

    خدا مي آيد ...

    همين ...!
    سلام شهریار جون!
    از نوشته هایِ زیبات ممنون، همه زیبا بودن.
    سلام شهریار جان..خیلی ممنونم شب شما هم بخیر ..
    روزگار وفق مراد هست انشالا؟
    مرسی ممنون
    آواتار من جلو آواتارتون واقعا کم میره ولی چه میشه کرد که کاندیدا نبودید انشالله سریه آتی
    باز هم ممنونم
    سلام گل مهندس خودمون
    آقا عالی بود متنه
    دستت درد نکنه
    شاد باشی
    خواهش دارم مهندس جان.جسارت چیه؟محفلمو روشن فرمودید!!
    سلام مهندس جان شما مهندسي نه من به قول يكي از استادام ميگه شما نميچه مهندسين ولي من همونم نيستم
    بايت تاپيك واقعا دستت درد نكنه يكم از جوابمو گرفتم من نوع خاصي توي زهنم نيست كلي ميخواستم بدونم توي اون تاپيك يه جورشو گفتي بازم اگه به نمونه اي برخوردي بگي ممنون ميشم
    اميدوارم همين جوري ادامه بدي
    راستي ميخواستم بينم افتخار دوستي ميدي مهندس ;)
    سلام
    معلومه كه مفيد بود،دستت طلا
    ميگم اگه امكانش هست تو همون تاپيك مهندسين ناظر در مورد چگونگي گرفتن مهر و اينكه اصلا كي بايد بريم دنبالش و چي كارا بكنيم تا بهمون مهر بدن يه توضيحي بده
    ممنون
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا