کاش چون پاییز بودم... کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم زرد میشد.
آسمان سینه ام پر درد میشد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را ننگ میزد
وه... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من میخواند.... شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله میزد
در کنار آتش دردی نهانی
نغمه من...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم میریخت بر دلهای خسته
پیش رویم:
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر:
اشوب عشقی ناگهانی
سینه ام:
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم....کاش چون پاییز بودم.
یکی را دوس میدارم ولی افسوس نمیداند
نگاهش میکنم تا شاید بخواند از نگاه من
ولی افسوس نمیخواند
ب برگ گل نوشتم من ک او را دوس میدارم
ولی ان را ب زلف کودکی اویخت تا اورا بخنداند
salam doktor joon.ini k miigi be ehtemal ziad antrakosis hast k be ellate roosoobe zarrate carbon rokh mide.masalan afradi k saro kareshoon ba dood hast,ia too havaie aloodeie tehran tanaffos mikonan.be har hal natije daghigho vaghty mishe goft k az rie ax gerefte beshe va az rooie azmaieshe khoon daghgh goft k chie