tracer
پسندها
2,923

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کجایی ای ز جان خوشتر، شبت خوش باد، من رفتم
    بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم

    نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
    ز من دل‌خسته یاد آور، شبت خوش باد من رفتم

    ز من چون مهر بگسستی، خوشی در خانه بنشستی
    مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم

    تو با عیش و طرب خوش باش، من با ناله و زاری
    مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد من رفتم

    مرا چون روزگار بد ز وصل تو جدا افکند
    بماندم عاجز و مضطر، شبت خوش باد من رفتم

    بماندم واله و حیران میان خاک و خون غلتان
    دو لب خشک و دو دیده تر، شبت خوش باد من رفتم

    منم امروز بیچاره، ز خان و مانم آواره
    نه دل در دست و نه دلبر، شبت خوش باد من رفتم

    مرا گویی که ای عاشق، نِه ای وصل مرا لایق
    تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد من رفتم

    همی گفتم که ناگاهی، بمیرم در غم عشقت
    نکردی گفت من باور، شبت خوش باد من رفتم

    عراقی می‌سپارد جان و می‌گوید ز درد دل:
    کجایی ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد من رفتم
    (اینو تمرین کن دفعه ی بعد که خواستی بری بخوابی اینو بگو...):D
    نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
    نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی


    نه جان بی نصیبم را پیامی از دل آرامی
    نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی


    نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
    ندارم خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی


    بدیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
    به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی


    کیم من؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
    نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی


    گهی افتان و حیران چون نگاهی بر نظر گاهی
    رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها


    باقبال شرر تازم که دارد عمر کوتاهی
    پیغام‌گیر حافظ

    رفته‌ام بیرون من از كاشانه‌ی خود غم مخور
    تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غم مخور
    بشنوی پاسخ ز حافظ گر كه بگذاری پیام
    زان زمان كو باز گردم خانه‌ی خود غم مخور

    پیغام‌گیر سعدی

    از آوای دل انگیز تو مستم
    نباشم خانه و شرمنده هستم
    به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
    فلك گر فرصتی دادی به دستم


    پیغام‌گیر فردوسی

    نمی‌باشم امروز اندر سرای
    كه رسم ادب را بیارم به جای
    به پیغامت ای دوست گویم جواب
    چو فردا برآید بلند آفتاب

    پیغام‌گیر خیام

    این چرخ فلك، عمر مرا داد به باد
    ممنون تو‌ام كه كرده‌ای از من یاد
    رفتم سر كوچه، منزل كوزه فروش
    آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد
    پشت چراغ قرمز پسرکی با چشمانی معصوم گفت: چسب زخم نمیخواهید؟پنج تا صد تومن
    آهی کشیدم و با خود گفتم:تمام چسپ زخم هایت راکه بخرم نه زخم های من خوب میشود نه زخم های تو
    سلام بر شیخ الشیوخ کبیر
    روزتان مبارک باشد. تبریک دست خالی این مرید را با سخاوت بی حدتان پذیرا باشید
    اين هم يكي از اشعار خودم تقديم به شما

    (حزن)


    نگاهم
    قد مي كشد....
    به بلنداي تو...
    همچون غرور............
    تو
    سرو ماننده بشكوهي...

    وقتي ......... مي نويسي...

    ونسيم... غنج ميزند زير وبم تصنيف دلنوازي را كه مي نوازي...

    ...........درين .......حزن موزون!!!!!!!
    ---- گفتم تو چرا دور تر از خواب و سرابی خواب و سرابی گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی اما تو نقابی فریاد کشیدم تو کجایی تو کجایی گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیایی چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش فکر خطر باش هر منزل این راه بیابان هلاک است هر چشمه سرابیس...ت که بر سینه ی خاک است در سایه ی هر سنگ اگر گل به زمین است نقش تن ماریست که در خواب کمین است در هر قدمت خار هر شاخه سر دار در هر نفس آزاد هر ثانیه صد بار چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش فکر خطر باش گفتم که عطش می کشدم در تب صحرا گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست گفتم که در این راه کو نقطه ی آغاز گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش فکر خطر باش
    سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد

    عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد

    گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی

    جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد
    سلام شیخ
    دلم واست یه ذره شده
    تو اخرش این مردی رو از دلتنگی می کشی
    سلام مهندس
    خیر این چه حرفیه
    قدم رنجه کرده بودید تالار ما رو نور افشانی کردید. گفتم سری بهتون زده باشم
    نام تو رو آورده ام دارم عبادت میکنم
    گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میکنم
    دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
    اما نمی دانم چرا دارم حسادت میکنم
    گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
    شاید تو با خودئ گفته ای دارم اطاعت میکنم
    رفتم کنار پنجره دیدم تو را با بگذریم
    چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت میکنم
    من عاشق چشم تو ام تو مبتلای دیگری
    دارم به تقدیر خودم چندیست عادت میکنم
    تو التماسیم می کنی جوری فراموشت کتم
    با التماس ولی تو را به خانه دعوت میکنم
    گفتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی
    رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم
    سلام شیخ چطور مطوریایی؟ نیستی بی وفا؟ مثل اینکه سرت شلوغ شده؟ بی وفا یه حالی هم از مریدات بپرس.صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را ............................. که سر بکوه و بیابان تو داده ای ما را
    kheyli badi tafallodam nayomadi sheykh khan

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/348102-اگه-گفتین-فردا-تولد-کیه!-تولد-فرشته-اسفند!
    به پاس آیین گذشتگان هفته عشق که از بیست و نهم بهمن آغاز و تا پنجم اسپند ادامه مییابد را جشن بگیریم و نشان دهیم هنوز خون کوروش و داریوش در رگهای ایرانی میجوشد و حتی به قدر شاخه ای گل از محبت و عشق یکدیگر یاد کنیم ! هفته عشق خجسته باد!


    این منو کارلینا هستیم که اومدیم بگیم چقدر خوبه که عزلت رو کنار گذاشتیو پروفایلت رو به روی مریدانت باز کردی....
    امروز من و جام صبوحی در دست

    می افتم و می خیزم و می گردم مست

    با سرو بلند خویش من مستم وپست

    من نیست شوم تا نبود جز وی هست
    تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است // کلاخ دراره چیشاتو این چه نگاه کردن است ..
    مخسی ریفیخ ، کم نسیه ببند به ریشمون خو !
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا