وقتی که رفتی و دلم تنها تماشا کرد،
برگشتنت را خوب می دانست و حاشا کرد
حالا که برگشتی خودت دیدی که چشمانم
امواج اشکت را گرفت و کار دریا کرد
اما نگفتی این چه کاری بود ای طوفان
در جزرو مد عشق گرداب تو با ما کرد
وقتی نشستی خسته جان در ساحل دردم
بغضم شکست و عقده هارا اشک ها وا کرد
این را نمی دانم چرا تنهاصدای تو
آرام مثل آه خود را در دلم جاکرد
حالا بیا ای فرصت پرواز در آبی
این آسمان گم کرده اش را خوب پیدا کرد
در بیت هفتم مانده بودم ناگهان اشکم
در انتهای این غزل بارید و غوغا کرد