tracer
پسندها
2,923

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تا فکر می کنم به چها فکر می کنم

    دارم به چشم های شما فکر می کنم

    با من به جاده های رهایی نمی رسی

    گفتی که فکر کن به خدا فکر می کنم

    گم می شوم میان شب چشم های تو

    حتی به چشم های تو تا فکر می کنم

    دنیای من خلاصه شده در دو چیز خوب

    یا فکر میکنم به تو یا فکر می کنم

    ماندم چرا چگونه کجا عاشقت شدم

    ماندم به تو هنوز چرا فکر می کنم...

    مهرداد نصرتی
    ز اول بامداد سرمستی
    ور نه دستار کژ چرا بستی
    سخت مستست چشم تو امروز
    دوش گویی که صرف خوردستی
    جان مایی و شمع مجلس ما
    السلام علیک خوش هستی
    روز مرد است و عجب! کادوی ما نایاب است / گر چه این دُر گرانقدر همان جوراب! است...:d



    روز مرد مبارک...:gol:
    alihosseini1365@rocketmail.com
    اگه خواستی بیا مسنجر...
    سلام...
    والله اوبونتو بلد نیستم...توصیه هم نمی کنم که نصب کنی...
    ولی تا جایی که بشه چشم...
    باتشکر...
    حالا کی گفته من شیرازیم ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!:surprised::biggrin:
    نمی دونم برو از خودشون بپرس حضرت شیخ ..:D
    خیلی خب بابا نگوووووووووووووووو
    برو به کارات برس شیخ ... تازه اومدی سرت شلوغه ....
    هیچی !!! چرا دعوا میکنی .... ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
    نمی دونم اومدم تو پروفت بچه ها نوشته بودن .....
    راستی این دروغو که میگی راسته ؟؟؟!!!!!!!
    ای بابا شیخ شما همیشه اینقدر دقیق به سوالات جواب میدین ؟؟؟:surprised::biggrin:
    بچه ها میگفتن لپ تاب تابتون دور از جونش سوخته .... :D
    نبودین ؟؟؟:redface:
    شکر خدا .... این نیز بگذرد ... شده حرف این روزای من ... :cool:
    یا خداااااااااااااااااااااااااااا جن !!!!!!!!!!!!!!!!!!:D
    شما خوبین ؟؟؟؟
    کجا بودین حضرت شیخ ؟؟؟؟:)
    آنجا که سقف خیس دلتنگی، آوار چشمت می شود گاهی

    پا می گذاری روی احساسم با اینکه می دانم نمی خواهی



    وقتی غریبی می کنی با دل؛ از دردهایم شعر می روید

    بی علت، از من، سمت نامعلوم؛ دل می بری و می شوی راهی



    بین سکوت و بغض پنهانم تو می روی و درد می خندد

    در عنفوان بارشی دیگر می میرم از اندوه بی چاهی



    حافظ جوابم می کند حتی، در من غزل مستی نمی ریزد

    گم می شوم در خلوت تکرار- دریاچه تنهای بی ماهی-



    دلتنگ بارانی که درراهست، دنبال شعری خیس می گردم

    جوهرنشین یک قلم، یک حس، حک می شوم بر کاغذی کاهی
    پيش از آنی كه با غزل آيي، دفترم شروه­زارِ ماتم بود

    ماه برکویِ دل نمي‌تابید، خانه­ام انتهای عالم بود



    کنجِ آيینه‌ام نمی­خندید برقِ سوسوی کوکبِ بختم

    بي‌سحرگاهِ خندهِ خيست، باغ بي‌باغ، قحطِ شبنم بود



    تا رسیدی خدا تبسم کرد، با عبور تو کوچه پیدا شد

    قبل از آني كه بگذري از دل، عطر در انحصارِ مريم بود



    محوِ شب مانده بودم و مبهوت از خیالی که با تو زیبا شد

    قد كشيدي از عمق احساسم، لرزِ قلبم چو شانهِ بم بود



    بينِ عقل و جنون غزل روييد، شانه در شانه، خستگي خوابيد

    دستِ عشقت چه قدرتي دارد، كارد آن سوي استخوانم بود



    چشم‌هايت مرا صدا مي‌كرد، روح من سر به زير مي‌انداخت

    رد شدم آزمون جرات را، درصد عشق‌بازي‌ام كم بود



    ماه؛ بين من و تو قسمت شد، عشق از روي سادگي خنديد

    جاي انگشت‌هاي حوا ماند روي سيبي كه دست آدم بود
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا