*** s.mahdi ***
پسندها
20,981

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام خوبید اقا مهدی؟
    نانازتون بزرگ شده؟
    خوش میگذره/؟
    مرسی که به یادید
    یه دنیا ممنون


    ای وای..............
    .
    .
    سهراب گفت پشت دریا شهریست که در آن....

    اینجا جز غروب غمناک افق چیزی نیست دیگر مرا تاب زندگی نیست....

    درهمین فکرها بودم که ناگهان موجی عظیم آخرین صفحات دفتر مشق زندگیم را خط زد .....
    رسم زمونه...........

    رفتم کنارش نشستم گفتم برا چی نمیری گلاتو بفروشی

    گفت: بفروشم که چی؟ تا دیروز می فروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر

    دیشب حالش بد شد و مرد...تو می خواستی گل بخری؟

    گفتم بخرم که چی؟ تا دیروز می خریدم برای عشقم

    امروز فهمیدم باید فراموشش کنم

    اشکاشو که پاک کرد یه گل بهم داد

    با مردونگی گفت: بگیر باید از نو شروع کرد...تو بدون عشقت من بدون خواهرم



    سهراب گفتی: چشمها را باید شست.....شستم ولی!

    گفتی جور دیگر باید دید......دیدم ولی!

    گفتی زیر باران باید رفت......رفتم ولی!

    او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را

    هیچکدام را ندید

    فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

    دیوانه باران زده....
    مرسییییییییییییییییی دوست خوبم هم بابت عکس خشگلتون هم بابت شعر خگشلترش:w30:
    غنچه با دل گرفته گفت:
    زندگی
    لب زخنده بستن است
    گوشه‌ای درون خود نشستن است
    گل به خنده گفت
    زندگی شکفتن است
    با زبان سبز راز گفتن است
    گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش می‌رسد
    تو چه فکر می‌کنی؟
    کدام یک درست گفته‌اند
    من که فکر می‌کنم

    گل به راز زندگی اشاره کرده‌است
    هرچه باشد او گل است
    گل یکی دو پیرهن
    بیشتر ز غنچه پاره کرده‌است!
    قیصر امین ‌پور
    سلام دوسته آبیدل.ممنون برا عکس.خیلى خوشگله.موفق وضعت باشی.
    سیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ریفیـــــــــــــــخ قیدیم خوتمااااااااااااااان
    آوره دیه ، تو بیای پروفم من بد باشم آخه ؟! میشه اصن ؟! [img]
    استایل جیدید پروفت موبارک کهکشونی خان :دی


    مانده تا برف زمین آب شود
    مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر
    ناتمام است درخت
    زیر برف است تمنای شناکردن کاغذ در باد
    و فروغ تر چشم حشرات
    و طلوع سر غوک از افق درک حیات
    مانده تا سینی ما پرشود از صحبت سنبوسه و عید
    در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
    و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
    تشنه زمزمه ام
    مانده تا مرغ سرچینه ی هذیانی اسفند صدا بردارد
    پس چه باید بکنم
    من که در لخت ترین موسم بی چهچهه سال
    تشنه زمزمه ام ؟
    بهتر آن است که برخیزم رنگ را بردارم
    روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم

    سهراب
    اقا مدیر شما خوب باشی مام خوبیم:victory:

    مهلبونی ا خودتونه:sweatdrop:

    مرسی از بابت متن زیباتون.......من عاشق شعرم:love:....دقیقن چیزی که دوس داشتم برام فرستادید:gol:
    "زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
    گردشـــی در کوچــه باغ راز کن

    هر که عشقش در تماشا نقش بست
    عینک بد بینی خود را شکسـت

    علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت
    عشق اسطرلاب اسرار خداست

    من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام
    درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام

    دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها
    می تپــد دل در شمیــــم یاسها

    زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
    زندگی باغ تماشـــای خداســت

    گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
    می تواند زشــت هم زیبا شــود

    حال من، در شهر احسـاسم گم است
    حال من، عشق تمام مردم است

    زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
    صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

    ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
    ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

    با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
    مثنوی هایـم همــه نو می شـود

    حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
    واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد"

    مولانا
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا