@ RESPINA @
پسندها
3,884

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دوست..

    روی جلد یک کتاب نوشته ای دیدم که خیلی من رو جذب خودش کرد. من اون طرف رو ندیده بودم ولی به آدرسی که زیر نوشته داده بود نامه میدادم و اون هم برای من نامه میداد تا قرار شد همدیگه رو ببینیم. در محل قرار دختری بسیار زیبا از کنار من گذشت و پیرزنی با همان مشخصه نامه پیش من آمد. من که مجذوب شخصیت او شده بودم بدون توجه به او پیشش رفتم و شاخه گلی به او دادم او در جواب من گفت همان دختر زیبا که از کنارت رد شد گفت که اگر شاخه گل را به من دادی بگویم که در رستوران آنطرف خیابان منتظرت است

    خوشال میشیم تو تاپیک شرکت کنین
    همچنان زيبا:gol:
    ولي شعرات داره بيشتر بوي نااميدي ميده!چرا حميد؟
    من به تو خندیدم چون نمی دانستم
    تو به چه دلهره از باغچه همسایه
    سیب را دزدیدی
    ونمی دانستی
    باغبان باغچه همسایه ، پدرپیر من است
    من به تو خندیدم
    تا که با خنده ی خود
    پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو لیک،
    لرزه انداخت به دستان من و
    سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
    دل من گفت برو،
    چون نمی خواست به خاطر بسپارد
    گریه تلخ تورا
    ومن رفتم وهنوز...
    سالهاست که در ذهن من آرام،آرام
    حیرت وبغض تو تکرار کنان می دهد آزارم
    ومن اندیشه کنان غرق این پندارم
    که چه می شد ،اگر
    باغچه کوچک ما سیب نداشت
    خدانکنه حمید جان شما همیشه گوشه دل و یاد ما خانه دارید...:w24:
    ممنونم عزیزم شعرهات خیلی خیلی قشنگه ...و ازخوندنشون کلی لذت میبرم...[IMG]
    دست گلت دردنکنه..[IMG]
    سلام
    خوبید ؟
    خوش می گذره ؟
    اسمتون را دیدم گفتم یه احوالی بپرسم
    کم پیداییم را پای فراموشی نزارید :gol:
    گاهی...منم همین جور حمید جون:

    امیدوارم روزهایی که پیشِ رو داری،آغازِ روزهایی باشه که آرزو داری:

    بی تو طوفان زده دشت جنونم
    صید افتاده به خونم
    تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

    بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
    بی من از شهر سفر کردی و رفتی
    قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

    تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
    تو ندیدی ...
    نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

    چون در خانه ببستم،
    دگر از پا نشستم
    گوئیا زلزله آمد،
    گوئیا خانه فروریخت سر من

    بی تو من در همه شهر غریبم
    بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
    بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

    تو همه بود و نبودی
    تو همه شعر و سرودی

    چه گریزی ز بر من
    که ز کوی‌ات نگریزم
    گر بمیرم ز غم دل
    به تو هرگز نستیزم

    من و یک لحظه جدایی؟!
    نتوانم، نتوانم
    بی تو من زنده نمانم
    سلام داداشی...ممنونم خوبم خداروشکر...توخوبی؟
    ببخشید که کم سعادت شدیم...
    ممنونم داداش سلام رسون به سلامت باشه....به زنداداشم هم سلام برسون و از طرف من ببوسش .:redface:
    مرسی بابت شعر خوشگلت داداشی مثل همیشه بهترین بود و لذت بخش...
    مرسی سهراب جان
    اوا ببخشید ممنون حمید جان:D
    هوم؟منم گفتم حميد ديگه!!![IMG][IMG][IMG]عجب خانم سخت گيري داري!!
    زندگی سازِ دل است

    تو نوازندۀ این سازی و بس...!

    تو اگر شاد زنی شاد شوی

    گرچه باشی چو قناری در قفس.
    سلام مرسي شما خوبي؟همه گرفتارن حميدجان....چرانميشد بري نيشابور؟بابا كلاس خاصي ارشد نداره كه!!اصلا نميشد بري؟
    از شعرت هم ممنون [IMG]
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا