pari khano0m
پسندها
2,058

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مي رفتيم‌، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سياه !
    راهي بود از ما تا گل هيچ .


    مرگي در دامنه ها ، ابري سر كوه ، مرغان لب زيست‌.
    مي خوانديم: «بي تو دري بودم به برون‌، و نگاهي به كران‌،
    و صدايي به كوير.»
    مي رفتيم‌، خاك از ما مي ترسيد، و زمان بر سر ما
    مي باريد.
    خنديديم‌: ورطه پريد از خواب ، و نهان ها آوايي افشاندند.
    ما خاموش ، و بيابان نگران‌، و افق يك رشته نگاه‌.
    بنشستيم‌، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي‌، و زمين ها
    پر خواب‌.
    خوابيديم‌. مي گويند: دستي در خوابي گل مي چيد.
    بله بله پري خانوم...:دي

    منم خوشم مياد كه خودم حرفه منو قبول داري...:دي
    در انتـــــهای باغ سکوتــــــ شبانه امـــــ ــ ـ


    گل اندیشـــــ ــه شکفتـــــ ــ ـ !


    و من برای باغبـــــ ــان شدن


    هر شبــــــــ ــ ـ


    ثانیه ای سکوتـــــــ ــ ـ می کنم...
    خــــــــــــــداوندا...!
    خوشبختـــ...ــي امروز را نادانـــ...ــــي ديروز گرفتـــــــ...
    نادانــ...ــــي امروز را بگيـــ...ـــر تا فردايي خوشبختــــ...ــــــ بسـ...ــازمـــــــــ...!
    دلم

    آرش کمانگیریست

    که عشق را

    در چلّۀ رنگین کمان

    از فراز مزارع بارانُ آفتاب

    تا دور دستِ گستردۀ رؤیاها

    در افق چشمانت می نشاند

    و از بلندترین قلّۀ لبخند دلت

    درفش فتح سپیدش را

    برایت تکان می دهد !
    پري جون هم خوبه ها...ميتونستي بذاري پري جون

    البته حق داري..دلت نخاسته هر كي از راه رسيد جون جون بكنه..:دي
    يه وقت كم نياريا....خوبه خودت هم ميدوني شوخي كردم....پس به فكر باش اسي دود كني برا خودت....:دي
    سلام پريسا...خوبي؟؟
    ميبينم كه اسمه كاربريتو عوض كردي.....مباركا باشه پري خانوم
    سلام خاله پریسا.
    چطوری خاله؟؟؟؟؟؟
    چه خبرا؟؟؟؟
    ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﻧﺪﺍﺷﺖ

    ﮐﻪ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺧﻮﻥ ﻣﻦ ﻋﻼ‌ﺝ ﻧﺪﺍﺷﺖ

     

    ﺗﻮ ﺳﺒﺰ ﻣﺎﻧﺪﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺮﮒ ﺑﺮﮒ ﺧﺸﮑﯿﺪﻡ

    ﮐﻪ ﺩﺍﻍ ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﺧﺖ ﮐﺎﺝ ﻧﺪﺍﺷﺖ
    ﯾﮏ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﮐﻤﯽ ﭘﻨﺠﺮﻩ

    ﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻭ ﮐﻤﯽ ﭘﻨﺠﺮﻩ

    ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺳﻨﮓ

    ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﻭ ﮐﻤﯽ ﭘﻨﺠﺮﻩ

    ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﺎﻩ ﭼﺎﻝ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺳﻮﺍﻝ

    ﭼﺸﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﻣﺠﺎﺏ ﻭ ﮐﻤﯽ ﭘﻨﺠﺮﻩ

    ﺑﻮﯾﯽ ﺯ ﻧﺎﻥ ﻭ ﮔﻞ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ

    ﺑﺎ ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﻭ ﮐﻤﯽ ﭘﻨﺠﺮﻩ

    ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺐ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺳﯿﺐ

    ﯾﮏ ﻗﻄﻌﻪ ﺷﻌﺮ ﻧﺎﺏ ﻭ ﮐﻤﯽ ﭘﻨﺠﺮﻩ
    نچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچ
    داری آمارمو درمیاری:razz:
    خطرناک شدی:cry:
    دیگه من چیزی ازت نمیدونم:smile:
    چراغتم که خاموش کردی:razz:
    فقر یعنی در خیابان آشغال بریزیم و از تمیزی خیابونای اروپا تعریف کنیم!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا