pari khano0m
پسندها
2,057

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ............شــــــــــــــــــ ـــرح منــــــــــــاجـــــــــ ــــــــــــات شعبــــــــــــــــــــــ ـانیه.......................
    خواهش میکنم.نمی شد میگفتی امیر جان،امیرخان یکم خشنه :D

    شوخی کردم:smile:
    پسر بچه ای تند خو در روستایی زندگی میکرد. روزی پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هربار که عصبانی میشود و کنترلش را از دست میدهد باید یک میخ در حصار بکوبد. روز نخست پسر 37 میخ در حصار کوبید. اما به تدریج تعداد میخ ها در طول روز کم شدند. او دریافت که کنترل کردن عصبانیتش آسان تر از کوبیدن آن میخها در حصار است. در نهایت روزی فرا رسید که آن پسر اصلا عصبانی نشد. او با افتخار این موضوع را به اطلاع پدرش رساند و پدر به او گفت باید هر روزی که توانست جلوی خشم خود را بگیرد یکی از میخهای کوبیده شده در حصار را بیرون بکشد. روزها سپری شدند تا اینکه پسر همه میخها را از حصار بیرون آورد. پدر دست او را گرفت و به طرف حصار برد.

    "کارت را خوب انجام داری پسرم. اما به سوراخهای حصار نگاه کن. حصار هیچوقت مثل روز اولش نخواهد شد. وقتی موقع عصبانیت چیزی میگویی، حرفهایت مثل این، شکافهایی برجای میگذارند. مهم نیست چند بار عذر خواهی کنی، چون اثر زخم همیشه باقی می ماند."

    مراقب حرفهایتان باشید، چون می توانند بسیار آزار دهنده باشند و اثراتشان برای سالها باقی بماند.

    :smile:
    نه نه تو زحمت نيفتيم.حاج آقا ناراحت ميشود.

    همون مانتو خوب ميباشد...انشالله:d
    ................

    من رفتم..بعدا ميبينمت..باي
    پس عصر سر چهار راه منتظرتون هستم..با آبنبات چوبي

    دير نكني منتظرم.اين قلب حاج آقا ضعيفه:d
    اوهوم...........ببخش سرتو درد اوردم...........ولی کلی دلم سبک شد باهات درموردش صحبت کردم.........الان حس می کنم حالم بهتره
    آخه براي ما يه خورده مشكل دارد خواهرم...داخل خيابون ، منو شما رو ببيند..............الله اكبر

    چشم خواهرم.امر ديگه ايي نداريد با بنده؟
    آره جديدا همه جا ذكر خيرمون هستن..خيلي ممنونم خواهرم

    حاج آقا حالا آب نبات نداره.عصر تشريف بياريد دفتر تا ببينيم چي ميشه:D
    ورژنِ تازه از خارج برگشته!!!جدیده هنو نیومده تو بازار!!!دید یو آندِرِستَند؟؟؟
    اخه یکی ا امکتحانامم خیلی بد دادم می ترسم ...........(جاخالی)...........نه قبول میشم...........وای نه باید قبول شم ای خدا قبول میشم وای اگه............نه .............اینه وصف حال و روزه من..........اخه ادم واسه یه لیسانس زپرتیم اینقد عذاب بکشه.........خدا به داد مدارج بالاترش برسه چی می خواد سرم بیاد!!!!!!!!!!
    واسه چی می خندی دخی؟:surprised:.........بگو مام بخندیم
    وای پریسا می دونی چند شب از استرس خوابم نمی گرفت................می گفتم امروز تحویلش میدم بعد می گفتم نه فردا همش امروز و فردا می شد..............اینقد استرسم شدید بود که هنو اثارش مونده همش تو وجودم حسش می کنم................نمی دونم چرا این طوری شدم...........خو من کلا ادم بی خیالیم دنیا رو اب ببره منو خواب می بره ولی ای پروژهه منو ادم کرد...........
    تازه فقط این نبود که مقاله هم داشتم ولی ازون نمی ترسیدم چون از خیلی وقت پیش تو فکرش بودمو خودمو واسش اماده کرده بودم....کار خوبیم از اب دراومد.
    من تا 17 م امتحان دارم.............تو 3روز جلوتر ا من تموم می کنی
    از پروژه اره..........رو یه پروژه گروهی کار می کردیم که خودم مدیر گروش بودم.......بحمدالله یک روزی میشه که دسش راحت شدم چون تو انجام با کلی محدودیت روبرو بودم و همش به بن بست می خودم و ادارجاتای مربوطه با هامون خوب همکارب نمب کردن
    حالم ازین اتاق به اون اتاق رفتن بهم می خوره...........هماهنگی گروه هم کار بس دشواریه
    ميگم خوشت مياد يعني خوشت مياد
    آبجي كوچيكم هم اسمه توه....ديدم كه ميگم...:دي
    البته تو كه راست ميگي...از دستت بر مياد

    حالا چرا سوسولي....هر كي ندونه من كه ميدونم كلي حال ميكني با اهنگه گلپري...:دي
    بچه جون واسه من سوسانو بازي در نيارا
    هر چند سوسانو هم اخرش سرش بي كلاه موند..:دي
    ازين به بعد گارد بگير كه ميام برا يك يك ...ديگه لطف نميكنم...چون روت زياد ميشه...:دي
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا