naghmeirani
پسندها
51,709

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • فرض کن حضرت مهدی (عج) به تو ظاهر گردد ...

    ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟ *** بــاطنت هست پسندیــده صـاحب نظری؟

    خـانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟ *** لقمه ات درخور او هست که نزدش ببری؟

    پـول بــی شبهه و سـالم ز همه داراییـت *** داری آنـقدر کـه یک هدیــه برایش بخــری؟

    حــاضری گوشی همراه تــو را چک بکنــد *** با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟

    واقفـی بر عمل خویش، تو بیش از دگران *** می توان گفت تـو را شیعه اثـنی عشری؟
    ممنونم از اینکه حوصله کردید
    شسته بودم کنار رودخانه
    که سایه ای افتاد پشت سرم
    خیال کردم ، برگشته ای !
    سایه ، بازی خورشید با کوه بود
    دستی دراز ، اگر داشتم
    پایین می کشیدمش .
    من که چیز زیادی نخواستم

    تنها آسمان را خواستم و گاهی تو را

    که اگر ماه نباشد روشنایی شب هایم شوی...
    نغمه جان می دونم نمی تونم به زیبایی متن های شما متن انتخاب کنم ولی......

    بدون تو
    همه ی راه ها دیوار می شوند
    و همه ی واژه ها
    سیاه
    حتی
    همین سپیدی
    که هیچگاه سپید نشد!
    چشم هاي من

    اين جزيره ها

    كه در تصرف غم است

    اين جزيره ها كه از چهار سو

    محاصره است

    در هواي

    گريه هاي "نم نم" است
    باور کن!ای دیراشنای ناشناسم!
    در قلب شب گر -غیر شب-چیز دگر هست...
    در قلب من-جز قلب من-چیز دگر نیست...
    روزهاست
    از سقف لحظه هایم
    یاد تو چکه می کند
    اگر باران بند بیاید
    از این خانه می روم ...
    در یک هوای سرد ِ پس از باران
    مردی رمیده بخت
    با سرفه های سخت
    دیدم که پهن می کرد
    عریانی خودش را
    روی طناب رخت




    عمران صلاحی
    شادی تو بیرحم است و بزرگوار
    نفست در دستهای من ، ترانه ی سبزی ست
    من برمیخیزم
    چراغی در دست
    چراغی در دلم
    زنگار روحم را صیقل میزنم
    آینه ای برابر آینه ات میگذارم
    تا از تو
    ابدیتی بسازم ......

    شاملو
    آسمان بارانيست
    همگي مي گذرند
    چتر دارند به دست تا نبارد باران بر سر و صورتشان
    اما .....
    من تنها و رها
    زير اين سقف سياه
    گام بر مي دارم بي چتر
    و به تو مي انديشم !!!!!
    هر شب
    به آسمان،
    از راه كوچكي
    بالا ميروم
    كم نور ترين ستاره ام
    و سال هاست منتظر
    شايد تو
    مالكم باشي
    زندگي را به بهانه خواب

    خواب را به بهانه درد

    درد را به بهانه تو

    فراموش کردم

    حال خود قضاوت کن که

    از من چه ماند

    جز تويي که وقت و بي وقت من را

    انکار مي کني
    وقتی که رفت اخم كردم
    برمي گشت و يك سبد انار با او بود ؛
    خنديدم
    و بچه گانه دستم را دراز كردم
    و او از انارهايش يك دانه هم به من نداد
    دلم مي خواست بخندم ولي گريستم
    و ناگهان همه گفتند تو ديگر مرد شدي!
    باشد از فردا مرد مي شوم
    امروز يك انار به من بدهيد
    مهر تو به مهر خاتم ندهم ،وصلت به دم مسیح مریم ندهم،عشقت به هزار باغ خرما ندهم،یکدم غم تو به هر دو عالم ندهم
    تو برایم آوای بارانی!
    گیرم بعد از آن باران هم آمد ...
    حسرت این همه سال بی بارانی هم سراب شد
    تو هم در باران بازو در بازوی من پرواز کردی
    چتر هم نداشتیم
    خیس هم شدیم
    مشت هایمان را هم از باران پر کردیم و مستانه سر کشیدیم
    همدیگر را هم به دانه های باران قسم دادیم که یکدیگر را فراموش نکنیم
    مدام هم حرف هم را قطع کردیم که زودتر بگوییم "دوستت دارم "

    نوشته هایم بدون تو و باران و سکوت و عطر مریم
    دیگر رنگی ندارد !
    دارد ؟ ...
    من نگران دلهایمان هستم !!!
    کلاس اول بود که خواندیم :
    آن مرد در باران آمد

    اما اکنون می دانیم
    تا آن مرد نیاید
    باران نمی بارد ......
    حس میکنم ...نمیدونم جریان چیه بیتر مدیرا یا دستیار مدیرای سایت از من کم سنترن [IMG]
    مسییییییییییی گلممم اوووممم بخولمتتت [IMG] [IMG] ..اجی چند سالته؟ [IMG]
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا