گويا زمين در فراقت بي قراري ميكند.
بي قراري زمين.
خبر از نديدن ماه ميكند.
چه روزگاري و چه دوراني!!!
ماه براي تسكين دلتنگي خود،
دلتنگي زمين را ناديده گرفت
واي بر ماه و كه رخ خود را
چن صباحي از زمين دريغ نمود و
زمين در غم نبودش
سياهي شب را مرهم آغوش خالي اش كرد تا،
در آن سياهي گم شود..
وجاده گونه هايش سيلاب چشمانش را
به سياهي شب بسپارد و محو گردد..
واي بر ماه و بي عدالتي اش...
متن از خودمه داداش معين
