من یکی یکی شما ها رو یاد کردم!!!
البته اون بی وفا هم کنارم نشسته بود، با هم اسم به یاد هم میآوردیم و بعدش دعا!
ازش بپرس (اگه حافظه اش یاری کنه ، اگه نداد این گرا ها رو بهش بده)
جلوی ضریح حرم حضرت ابوالفضل
مدل نشستن خسته ... (زانو ها توی بغل)
من و اون
روز آخر که میخواستیم برگردیم
رو به ضریح، پشت به قبله نشسته بودیم
آخ یادش بخیر...
محمد اگه هر کی رو یادش بره دیگه همکار به معنای واقعی مثل شما رو یادش نمیره (یعنی خودم خنده ام گرفت که چقدر تعریفش کردم

)
نه آبجی
ناراحت نباش
اگه اونم دعا نکرده باشه خودم دعا کردم!
دعای من که گرفتن توش نیست ولی خب از هیچی بهتره...

انشالله خودت بری اونجا که عجب صفایی داره...