mehryas
پسندها
931

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بزرگواره.....آره هه تا اومام رتمه شش ماهه هیسا.ولی دلم سی بیکاری تنگ بیه:cry:
    ای یه نیم ساعت هنی میرم.آره با اجازت.ای بچه سمت راسی چنی خوشمله.{بزنم به تخته}
    به سلام داداش رضای گل....
    خوبی؟؟
    اگه دوس داشتی یه سر بیا توی این تاپیک نظرتو بگو...;)
    خوشال میشم....
    پسرای گل باشگاه بیان تو.......
    روزگارم بد نیست غم كم میخورم

    كم كه نه هر روز كمكم میخورم

    عشق از من دورو پایم لنگ بود

    قیمتش بسیار دستم تنگ بود

    گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

    شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

    چند روز یست كه حالم بد نیست

    حال ما از این و آن پرسید نیست

    گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفال میزنم

    حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت

    مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم
    آرزو میکنم که فرو افتادن هر برگ پاییزی آمینی باشد برای آرزوهای قشنگت.;)
    ای عشق، شكسته ایم، مشكن ما را/ اینگونه به خاك ره میفكن ما را/ ما در تو به چشم دوستی می بینیم/ ای دوست مبین به چشم دشمن ما را

    رسم زمونه : تو چشم میذاری من قایم میشم .........اما تو یكی دیگه رو پیدا میكنی
    چن وقتی یه بار اشتباهی رو اوچه هواته داریم...:D
    شوت وخیر...:gol:
    ولا تو خو :D
    امو تاپیکن جا خوش هم زنیم ومو گیر مین :دی
    رضا تاپیکن زی د گفتگو آزاد هیسه میان گیر مین...
    سلام.منم چطورم؟خوبم داداش خوووووووووب.:D
    خدارو شکر خوشحال شدم خوبی:redface:
    مردی از این که زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه می کرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چند تا خیابان آن طرف تر ول کرد.
    ولی تا به خانه رسید، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک و غیره گذشت و بالاخره گربه رادر منطقه ای پرت و دور افتاده ول کرد. آن شب مرد به خانه بر نگشت... آخر شب زنگ زد و به زنش گفت: اون گربه کره خر خونه هست؟
    زنش گفت: آره.
    مرد گفت: گوشی رو بده بهش، من گم شدم!:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا