mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تو را خودم چشم زدم
    بس که نوشتمت میان شعرهایم
    بی آنکه اسفند بچرخانم دور واژه ها
    تو را خودم چشم زدم
    میدانم ...!




    خدایا !!!!


    برای داشتنش با قسمتت میجنگم ....

    پس خط ونشان جهنمت را به رخ من نکش...


    که جهنم تر از نبودنش را سراغ ندارم ...

    :gol:****<< جلسه هفتگی قرائت قرآن باشگاه مهندسان ایران >>****:gol:
    حرف هــايم...دلـــــخوري هــايم.


    دلـــتنگــي هـــايم..

    و تمام اشک هاي من


    بــمانــد بــراي بـعــــد


    تنـــــــــــها به من بـــــگو


    با او چگونــه ميــــــگذرد..؟؟؟


    کــه بـا من نمي گـذشت؟؟؟

    سلام :gol:


    llı.✿.ıllاشمیم عشقlı.✿.ıllا(مسابقات دوره ای تالار اسلام وقرآن - سری پنجم)


    لطفا اطلاع رسانی کنید .:gol:
    چقدر این دوست داشتنی های بی دلیل خوب است.....
    مثل همین باران بی سوال....
    که آرام و شمرده شمرده می بارد
    باران که میبارد تمام شهر پر از فریاد من است که میگویم:
    "من تنها نیستم!فقط منتظرم..."
    لعنتــــی دِلــــم
    اگــــر بـــرایِ تــــو تـــنگ مـــی شـــود
    ببخش!
    روزم این گــــونـــه قشنـــگ مـــی شـــود....
    من اگر میخندم تنها به اجبار عکــاس است وگرنه بی تو...

    من کــجـــا؟خنده کجـــا؟؟

    چه خوش خیال بودَم....که همیشه،
    فِـــکر میـــکردم،در قَلبِــــ تو...مَحکومَم به حَبسِ اَبَد...!!!!
    به یکباره جا خوردَم وَقتی....زندانبان بَر سَرم فَریــــــــــاد زد....
    هِی تــــو...آزادیــــ...!!!
    و صِدایِ گامهای غَریبه ای که به سِلولم می آمَد
    عشق من

    دستانت ......گرمی خورشید را دارد ...

    چشمانت ....پاکی اسمان را ...

    بزرگی قلبت به اندازه دنیا ...

    سینه های مردانه ات که مرا تکیه گاهی محکم است ...

    مرا ......

    چه موهبت بزرگیست که تو را دارم ...

    شاهزاده ی من ...








    عشق من

    قلبم را تا به ابد به تو هدیه میدهم ......

    نگاهم را

    دستانم را به تو هدیه میدهم ..

    امانتی از من به تو ..باورم را به تو هدیه میدهم ....

    من یک انسانم ....از جنس خاک ...از جنس اب ...از جنس باد ...از عشق هوای نفسهای پروردگارم ...

    پیچک عشق را در وجودم نهفته ام ...و تو را محصور عشقم میکنم ...

    مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!

    بوی عطر تنت را مدت هاست به انتظار نشسته ام ...

    با نگاهم به دنبالت میگردم ...

    توئی تنها بهانه دلخوشی هایم

    تنهایت نمیگذارم ....

    رهایت نمیکنم ....


    تو با نگاهت ..عشقت را در قلبم میپرورانی ....

    دوستت دارم ....

    زندگی من .....

    عشق من

    در اغوشت ارام میگیرم ....همه ی دلواپسیها و دلتنگی هایم را .....

    در اغوشت به باد میسپارم ....

    نگاهم را به سویت روانه میکنم ......

    تنم را به اغوشت وصله میزنم و تو را محو اغوشم میکنم ...

    کالبد وجودم را محصور صدای زمزه ی باران چشمانم میکنم ....

    سکوت درونم را به تن پوشی از جنس مهر در چشمانت تلاوت میکنم ...

    عاشقانه هایم را از قلبم برروی نگاهت حک میکنم ......

    تو را صدا میکنم ...

    سرود عشق زندگیمان را به اوای قاصدک های عاشق یکی میکنم ...

    تو را صدا میکنم ...

    انتظار را تماشای کوچه های تشنه قدمهایمان به سکوت وادار میکنم ......

    تو را صدا میکنم ....

    پس بخوان سکوت انتظار اغوشم را .......که چه بیتاب دلم تو را صدا میکند ......

    زندگی من ...
    من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

    پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنمتنهاییت برای من ...غصه هایت برای من ...همه بغضها و اشکهایت برای من ..

    بخند برایم بخندآنقدر بلندتا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...صدای همیشه خوب بودنت رادلم برایت تنگ شده دوستت دارم ...


    من تو را برای تو دوست دارم و میخواهم

    تنهاییت برای من

    تو فقط برایم بخند ...زندگی من ...


    زندگی من .....

    نگاهم کن ...میخواهم خستگی هایت را در پیچک اغوشم از مهر بپوشانم ...

    زندگی من ...

    تو کالبد وجودم را محصور خود و محبت بی دریغ خود کرده ای .......

    از نگاهم رازهای دلم را بخوان ...

    وقتی نیستی ....مثل این است که من نیستم ...

    وجودم به وجود تو وابستست ....

    تکیه گاه من ...سینه های مردانه توست ...

    دستان توست ...

    محل زندگی من اغوش توست ....

    مرا ازنگاهم دریاب ....

    که دوستت دارم ....


    مانی


    عشق من

    زندگی را برای با تو بودن دوست دارم ....

    عشق را دانستم .....

    در اغوش تو ....

    اسمان نگاهت ...مرا خوشبختیست ...

    میخواهم همه ی دنیا بدانند که عشقمان جاودانه است ....

    ....

    شاهزاده ی من ...


    عشق من

    در ساحل رویا

    چشمانم را برهم میگذارم ....

    وتو را ...

    از انسوی دریا ها نزد خود می اورم ...

    دستانت را میگیرم ...

    تنت را لمس میکنم ...

    و در اغوشت عاشقانه هایم را زمزمه میکنم ....

    این توئی که در وجود من نهفته ای ......

    من تو را دارم .....

    توئی که عشق منی ...

    زندگی ام را ...

    توئی که زندگی منی ...




    یک پیاده رو...

    یک هوای بعد از باران

    یک تو

    یک دستت

    جفت لبهایت

    پیاده رو را به آتش میکشم


    ميدانم که نمی شود
    همراه باران ساعت پيش
    بر زمين باريده باشی
    ولی چهره خيست
    اينجا روی زمين
    به من لبخند می زند ...
    ...
    ... نه عزيزم !
    حالا که بالای سرم
    ايستاده ای و لبخند می زنی
    نبايد آن سنگ را در اين گودال آب می انداختی
    داشتم شعری برايت می گفتم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا