mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بی شک
    جهان را به عشق کسی آفریدند
    چون من که آفریده ام از عشق
    جهانی برای تو
    [IMG]
    دوست دارم تا بازم بچه باشم
    وقتی که عشق ما بادبادک بود
    اون زمونی که معنی لذت
    توی تابستون آب خنک بود
    دوست دارم تا بازم بچه باشم
    عاشق اون معلم بمونم
    واسه لبخند کوچیک خانم
    شب تا صبح درسامو خوب بخونم
    عشق مثل خیس شدن زیر بارون
    ترس مثل رد شدن از خیابون
    شوق تعطیلی روز برفی
    تو کوچه پس کوچه های تهرون
    دوست دارم بچه باشم که شاید
    سر بشه این زمستون یه جوری
    خستگی هارو از من بگیره
    شوق عیدی و چارشنبه سوری

    زمانی شعر می گفتم برای غربت باران …
    ولی حالا خودم تنهاترم ، تنهاتر از باران …

    عشق من

    در اغوشت ارام میگیرم ....همه ی دلواپسیها و دلتنگی هایم را .....

    در اغوشت به باد میسپارم ....

    نگاهم را به سویت روانه میکنم ......

    تنم را به اغوشت وصله میزنم و تو را محو اغوشم میکنم ...

    کالبد وجودم را محصور صدای زمزه ی باران چشمانم میکنم ....

    سکوت درونم را به تن پوشی از جنس مهر در چشمانت تلاوت میکنم ...

    عاشقانه هایم را از قلبم برروی نگاهت حک میکنم ......

    تو را صدا میکنم ...

    سرود عشق زندگیمان را به اوای قاصدک های عاشق یکی میکنم ...

    تو را صدا میکنم ...

    انتظار را تماشای کوچه های تشنه قدمهایمان به سکوت وادار میکنم ......

    تو را صدا میکنم ....

    پس بخوان سکوت انتظار اغوشم را .......که چه بیتاب دلم تو را صدا میکند ......

    زندگی من ...
    چه بسیاراند آدمهایی که تو را نمیفهمند...!
    رابطه ی بین باران و خیابان را نمیدانند
    لبهای سرخ انار را نبوسیده اند؛
    اصلن برایشان مهم نیست
    امروز اول مهر ماه ست یا که نه اواخر آذر!

    از اینها گذشته هرگز خودشان را دست باد نسپرده اند
    تا حس برگهای رنگارنگ را درک کنند...
    روی زمین
    کنار تو
    چه عالمی دارد
    وقتی که تو خیسی و من از تو خیس تر...
    بگذار بگویند احمق؛ باران میبارید وچتر نبرد!


    "حمیدرضا کیهانی"


    لبخند بزن
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد
    که امید رفته را بازگرداند
    گاه قوسی کوچک می توند
    معماری یک سازه بزرگ را عوض کند
    قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
    صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
    یک طرف خاطره ها
    یک طرف پنجره ها
    در همه آوازها ، حرف آخر زیباست
    آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم ؟
    حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
    وقت خرید لباس های پاییزی دقت کنید

    لباس هایی بخرید با جیب های بزرگ

    به اندازه دو دست.....

    شاید این پاییز عاشق شدید!
    از یه جایی به بعد فقط یه حس داری
    بی تفاوتی
    نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی
    و نه از دوست نداشتن ها ناراحت
    آره از یه جایی به بعد توی هیجان انگیزترین لحظه ها
    هم فقط نگاه میکنی......
    گونه های تر من دست پر مهر کسی را حس کرد

    یک نفر نام مرا زیبا برد

    و به اندازه قلبم دل او نیز تپید

    شب سردیست و من با دل سرد به خود میگویم

    خبری نیست بخواب

    باز هم خواب محبت دیدی
    دلتنگ شادمانه های کودکی ام

    حتی پاییز هم شادی مهمان دلم می کرد...


    روزگارت قشنگsmart student
    در ذهن زنانه ی من....

    مرد یعنی تکیه گاهی امن.....

    یعنی بوسه ای از روی دوست داشتن ،بدون اندکی شرم!

    در ذهن زنانه ی من....

    مرد یعنی کوه بودن، پر از سخاوت، پر از حیای مردانه...

    در کنار این ابهت،لوس شدنهای کودکانه!!!

    در ذهن زنانه ی ِمن...

    مرد یعنی دوست میدارمت تو هر لحظه با منی!

    تو مردی...

    من بی تو از تمام آفرینش بیگانه ام
    در ذهن زنانه ی من....

    مرد یعنی تکیه گاهی امن.....

    یعنی بوسه ای از روی دوست داشتن ،بدون اندکی شرم!

    در ذهن زنانه ی من....

    مرد یعنی کوه بودن، پر از سخاوت، پر از حیای مردانه...

    در کنار این ابهت،لوس شدنهای کودکانه!!!

    در ذهن زنانه ی ِمن...

    مرد یعنی دوست میدارمت تو هر لحظه با منی!

    تو مردی...

    من بی تو از تمام آفرینش بیگانه ام



    ناله وا جگر نزن اینقدر
    جگرت را شرر نزن اینقدر
    با صدای نفس نفس زدنت
    پشت در بال و پر نزن اینقدر
    بیشتر می زنند بر روی طشت
    ناله بیشتر نزن اینقدر
    پشت در هیچ کس به فکر تو نیست
    پس سرت را به در نزن اینقدر
    صورتت را مکش به روی زمین
    خاک را بر قمر نزن اینقدر
    سن و سالت نمی خورد بروی
    آه! حرف سفر نزن اینقدر
    وسط کوچه ات می اندازند
    به لب بام سر نزن اینقدر
    عمه ات را صدا بزن اما
    ناله یا پدر نزن اینقدر
    ناله بر شاه کاظمین کجا؟
    ولدی گفتن حسین کجا؟

    شاعر : علی اکبر لطیفیان
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا