fateme_003
پسندها
8,932

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برو اجی شبت رنگی . منم کم کم باید برم . مراقب به خودت باش .
    سلامت باشی آجی گلم . خوب حالا بگو سلیقه و طرح دادن و مهندسی داداشی خوبه یا نه ؟؟؟ راستشا بگو
    دیوار ها اتاقم را هم پی وی سی با نقش مرمر طرح دادم کفش را هم سرامیک کردم سرامیک کرمی .
    به جای میز کامپیوتر هم میز مطالعه هستش با یه مهتابی سقفی داخل خود میز . کلی طرح و تز دادم . یارو نجاره کف کرده بود .
    نه اجی طرحش را از نت پیدا کردم با اندازه و یک سری تغییرا ت مثل کمد لباسش که روی درش شیشه هستش و اینکه کتابخونش با لولا هستش تا بتونم برم پشتش و رنگش خودم دادم خوشمله ؟؟؟؟؟
    آره دقیقا . تازه کارگرش هم داشت سو استفاده می کرد محکم پردی بهش . گفتم فکر نکن دوبار باهات شوخی کردم می تونی هر چی میخوای بگی
    گچ کشیده بود همش باد کرده بود گفتم دوباره باید بکشی این گچت به درد نمی خوره . بهونه میاورد منم حالیش کردم با کی طرفه مجبورش کردم ماله گچ کشیشش را بیاره و خوب پرداخت کنه .
    سلام
    سلام
    اجی خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم واست تنگیده بود .
    حالا همگی باهم تولد تولد تولـــــــدت مبارک فردا تولد یکی دیگه از دوستامونه ماندانا جون mm.h تولدت مبارک
    fateme003 عزیزبرای شرکت در
    سری پنجم مسابقات هفتگی شیت بندی فقط تافردا( 5 شنبه) فرصت باقی مونده (و بعد از این فقط 2 سری دیگه از مسابقه کلا باقی میمونه)
    منتظر حضورت تو این سری از مسابقات هستیم:gol:
    موضوع سری پنجم مسابقات هفتگی شیت بندی:
    اعلام موضوع هفتگی و نتایج مسابقه شیت بندی
    پیرمرد و دختر 25 ساله

    یک مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ.
    دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده : هیچوقت به این خوبی نبودم.
    تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه.
    نظرت چیه دکتر؟ …
    دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم.
    من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه.
    اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده.
    یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل …
    همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش.
    شکارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و ….. بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!
    پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما’ یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!
    دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقا’ منظور منم همین بود!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا