به رنگ شب آغشتهام مي کني
شبي مهتابي
پس از باران
با نسيمي خنک
که هرچه ناپاکيست شسته
و هرچه پلشتيست زدوده
اي آينهي تمام نماي مهرباني!
در هوايت نفس کشيدن چه زيباست
سکوت ميکنم
مبادا
شب عميق روياي بلوريم بشکند
مبادا
دلم از خواب بپرد و ديگر هيچگاه
خوابش نبرد.