anahita1370
پسندها
2,352

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مسابقه برترین وبلاگ نویس سری دوم ........

    سلام خودتم جز نفرات شرکت کننده هستی
    با بعضيها

    مي تواني چهار فصل را حس کني

    بهاري مي آيند

    و تو سرشار شوق

    جوانه مي زني و

    سبز سبز به ثمر تابستان ميرسي

    گرما چنان تو را تبدار ميکند

    که انگار هيچ سرمايي حريفت نيست

    اما در خلسه يک غروب

    باد خزاني برگهايت

    مي ريزد

    و تو در حيرت اين بوي پاييزي

    به سوگ زمستان تنت مي نشيني

    آري

    سرما بود

    آنکه تنپوش بهار داشت...
    لمس کن کلماتی را



    که برایت می نویسم


    تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست...


    تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...


    لمس کن نوشته های را


    که لمس نا شدنیست و عریان ...


    که از قلبم بر قلم کاغذ می چکد


    لمس کن گونه هایم را


    که خیس اشک است و پر شیار ...


    لمس کن لحظه هایم را ...


    تویی که میدانی من چگونه


    عاشقت هستم.


    لمس کن این با تو بودن هارا


    لمس کن ...


    همیشه عاشقت میمانم

    برو عزیزم به سلامت
    تو هم مراقب خودت باش گلم
    بوس بوسسسسسس
    تصمیمــَم را گرفته ام!آنقـــــَـدر دور میشـــَـوم

    کِهـ...خـــوابــِ آمدنـَـتــ را هـَم نبینــَـم!!
    شـاید کسـی را کـه با او خـندیده‌ای فرامـوش کنـی ،
    امـا هــرگز کسـی را کـه بـا او گریسـته‌ای ،
    از یـاد نـخواهی بـرد .
    بار☂اטּبه صــــבاے تــــــ♡ــــو ڪـــه مـــے رســـב
    آهستــــه مـــے بـــآرב.....
    لحظه هایم را دو نیــــــــــــــــم می کنــــــــــــم
    نیمی از آن تــــــــــــــــــو
    و نیم دیگر با خیــــــــــال تـــــــــــــو
    در برابر #خاطراتت توقف کن
    شاید #سهم من
    یک #یادت بخیر #ساده باشد...!؟؟
    به نزدیکیِ چشمانت
    دوستش داشته باش
    دوری و دوستی دروغ است.....
    اي ساربان كجا مي روي
    ليلاي من كجا مي بري
    با بردن ليلاي من
    جان و دل من مي بري
    تو اكنون ز عشقم گريزاني
    غمم را ز چشمم نمي خواني
    پس از تو نمانم براي خدا
    تو مرگ دلم را ببين و برو
    كه من هستم ان تك درختي
    كه در پاي طوفان نشسته....
    بگو تمام تو مال من است...!!


    دلم میخواهد

    حسادت کنم به خودم....
    زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند ،

    زندگی را یکی مرگ تدریجی نام نهاد ،

    یکی بدبختی مطلق معنی کرد ،

    یکی درد درمان ناپذیرش خواند ،

    و سرانجام یکی رسید و گفت :

    زندگی به تنهایی ناقص است تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود.....
    آدم باید یه تـــــــــــو داشته باشه

    که وقتی از همه چیز خسته و نامید شد

    بهش بگه :

    مهم اینه که تــــــــــو هستی

    بیخیال دنــــــــــیا.....
    مشتی ز خاک برمیدارم...

    شاید این همان نیمه گمشده من باشد

    که خدا یادش رفته خلقش کند!!!....
    هوایت که به سرم می زند

    دیگر در هیچ هوایی،


    نمی توانم نفس بکشم!

    عجب نفس گیر است

    هوایِ بی تو بودن.....
    خیلی مواظب باش!!!

    اگه باشنیدن صداش دلت لرزید…
    اگه از بدی هاش فرار نکردی و موندی…


    دیگه تمومه…!!!

    اون شده همه ی دنیـــــــــــــــــــات......
    وقتی حس می کنم
    جآیــی در ایــن کرِه ی خآڪـی
    تــو نفس میکــشــی و مـن
    از هــمآטּ نفـس هآیتـــ نفس میکشم ...
    تـــــــو بــآش !
    هـوایتـــ ! بـویـتـ ! برآی زِنده ماندنم
    ڪـآفــی است ....
    وقتــــی که دنیــــا دود شــــد شایــــد فراموشــــت کنــــــــم

    کاشــــانه ام نابـــــود شد شایــــد فراموشــــت کنــــــــم

    آســــان ز دستــــم داده ای باشــــد به این هــــم راضیــــم

    وقتــــی که اشکــــم رود شــــد شایــــد فراموشــــت کنــــــــم

    هرگــــز ز دستــــت ایــــن چنیــــن سیلــــی به احساســــم نخــــــــورد

    باشــــد بــــزن بدتــــر بــــزن امــــا به دســـــــــتانت قســــــــم

    وقتــــی که تــــارم پود شــــد شایــــد فراموشــــت کنــــــــم!!!
    دل تنگ
    میگن دلتنگش نباش!
    خدایا...

    انگار به آب میگن خیس نباش...!!!
    میشه؟؟؟
    نه!!!
    امکان نداره!!!!
    همیشه درد از دیگران است
    گاهی از نبودنشان
    گاه از بودنشان....
    گلها را یکی یکی پر پر میکنم

    قلبــــــم دارد از حـرکـتــــــ می ایـستــد...
    دوسـتــــــــــــــــــــم دارد؟
    دوسـتـــــــــــــــــــم ندارد؟

    گـــویـا دوسـتــــــم ندارد!!!...
    آدمهای ساده را دوست دارم ،

    آنهایی که بدی هیچکس را باور ندارند ،

    آنهایی که برای همه لبخند دارند ،

    آنهایی که بوی ناب ” آدم ” میدهند.

    و من باور دارم که تو از آنهایی ….
    گهگاهی تحمل این زندگی برایم دردناک میشود
    طوری که
    تیغ هم فهمیده من یک مرده متحرکم
    و خونی در رگ هایم ندارم !!...
    و نیازی هم به خون ریختن ندارم
    همین که دردستانم میگیرمش دردش را حس میکنم !!!!...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا