Recent content by anahita1370

داشتم به تاریخ عضویتم نگاه میکردم ۱۳ سال گذشته و نمیدونم چرا الان دوباره اینجام ❤️‍🩹

[IMG]. باور نکن تنهاییت را ... من در تو پنهانم ... تو در من ... از من به من نزدیکتر تو ... از تو به تو نزدیکتر من ..

[IMG]. گیــسو به هم بریز و جهـــانی زِ هــم بپاش ...! معشوقه بودن است و « بریز و بپاش » ها ...

[IMG]. تـــــو رویایــی هستـی ... که مـی ارزد ... بخاطـرش خوابیــد و بیــدار نــشد ...

[IMG]. . فال حافظ زدم آن رند غزلخوان هم گفت : ... زندگی بی تو محـــال است ، تو باید باشی...!!

[IMG]. دوست داشتنت را ... آب و جارو کرده ام ... گرد و خاک داشت از سر و کول اش بالا میرفت ...! پیرِ رفتنت شده بود ، ولی حالا ... نو نوار شده ...!! درست مثل روزِ اول اش ... نه که حرفی باشد ها ... نه ...!! فقط حیف نیست ... نیایی ...؟!

. من ... عاشق ... محال هایی ... هستم ... که ممکن می شود ... .... ای محال ترین ... محال های من ... بیا و ... ممکن شو ...

. یک طرف جنگ ... یک طرف ویروسِ کشنده ... یک طرف سیل ... ... دنیا دارد زیر و روو می شود ... اما من ... نشسته ام اینجا دفترم رامرورمی‌کنم ... ببینم کدام شعر ... بیشتر ... به چشمهایت می آید ...

. هیتلر،موسلینی،استالین، ناپلئون همه احمق بودند ...! کدام مرد عاقلی ... به جای بافتن موی معشوقه اش ... عمرش را ... صرف جنگ می کند ...!!؟

. گفتم غم تو دارم ... چیزی نگفت و بُگذشت ...!! ... حافظ خوشا به حالت ...! یارم گُذشت و یارت ... گُفتا ... غمت سرآید..

. از وقتی که رفته‌ای ... شعر، پشت سرت ... زیاد شده است ...! ... قلم‌ها ، دهان به دهان ... حرف تو را در کاغذها ... پخش می‌کنند ...!! ... و گوش دفترها پُر شده از ... پچ‌پچ‌های عاشقانه‌ات ... ... کاش برمی‌گشتی ...

. پیراهن کهنه ات را دور نینداز ...! من ... توی همان چهارخانه های ریز ...! نفس کشیدم... گریه کردم ... خندیدم ... من همان جا بزرگ شدم ... دور نینداز لعنتی جان ... ... پیراهنت ... خانه ی پدری من است ...

. . یک فنجان قهوه ، مهمان من باش ... آغشته به سَم ِعشق ... درد ندارد ...! فقط چشمانت را که باز کنی ... کسی شبیه مرا ... دوست خواهی داشت ...!!

. آمدی قصه ببافی ... که موجّه بروی ... دَر نزن ... رفته ام از خویش ... کسی منزل نیست ...

صدای شرشر باران و احساست در هم می پیچد ... و من از همین دورها آن را می شنوم ... آن قدر که در گوش هایم را محکم میگیرم و فشار می دهم ! و تو برای اینکه دلم نسوزد به من نمی گویی ! من می خندم و تو هم ... قرارمان که یادت نرود برای من کافیست ! یادت که هست ؟! برای هر باران ... دست هایت را به جای...