یا ابا صالح المهدی ادرکنی.
چرا اینقدر نگاهت بیقراره
چرا این خونه آرامش نداره
بگو کی زندگیتو تلخ کرده
چرا دستای تو اینقدر سرده
کدوم بیرحمی رویاتو سوزونده
که از لبخند تو چیزی نمونده
نمیذارم که چشات خیس باشه
دارم میرم تا حالت روبراه شه
میون اینهمه نامهربونی دارم میرم که تو عاشق بمونی
شکسته این دل غمگینو تنگم
دارم میرم بایه دنیا بجنگم
جدایی از تو سخته اما میرم
میرم تا خندهاتو پس بگیرم
حالا که بغضمون طاقت نداره
چخوب میشه اگه بارون بباره
حلالم کن اگرکه گریه کردم
دعا کن کم نیارم برنگردم
ازامشب باخیالت همنشینم
دعا کن خوابتو هرشب ببینم
نمیدونی که قبل از رفتن من
چه مردایی که رفتن برنگشتن
چشای خیلیا از عشق تر شد
دلاشون بخدا نزدیکتر شد
منم باید برم طاقت ندارم
دیگه خواب خوشو راحت ندارم
تو هم هرشب بشین ماهو نگاه کن
برای حالو روز من دعا کن
توی لشکر که لبریز از غروره
با مردی که نگاهش مثل نوره
توی هردنیای دیگه یروز دنیا بما تبریک میگه.