یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کوچه وقتی که نباشی رگ خشکیده ی شهره

    ماه تو گوش خونه گفته دیگه با پنجره قهره
    سقف دلبستگی بی تو واسه من سایه نداره

    دلم از روزی که رفتی دیگه همسایه نداره
    تو پی کدوم ستاره پشت ابرا خونه کردی
    رفتی و چیزی نگفتی گریه رو بهونه کردی
    من سوال ساده تو / تو جواب مشکل من
    ردپای رفتن تو روی صحرای دل من
    وقتی آسمون شبهام زیر سایه چشاته
    وقتی حتی این ترانه رنگ غربت صداته
    نمی ذارم این دو راهی سر راه ما بشینه
    نمی ذارم این جدایی رنگ فردا رو ببینه
    شبو با فانوس اشکت می برم به روشنایی
    با تو میرسم دوباره به طلوع آشنایی
    می دونم هر جا که باشی دل تو اهل همین جاست
    واسـه من تو ایــنجــا اول و آخر دنیاست
    اول و آخر دنیاست ...
    می خواهم انقدر دلم محکم باشد که حتی زیباترین طوفان ها انرا نلرزاند
    می دانی چرا؟
    چون تنها تو باید صاحب خانه ی دل من باشی خدای من
    از همان زمان که گام هایم را شناختم
    قدم هایم را بشمار
    چند تا از انها برای تو بود ؟
    بسوی تو بود؟
    اه
    نه نه
    چیزی نگو
    قیانوس بی کران درون
    موج های خروشانش را بر صخره های دل می کوباند
    گاهی این موج های دغدغه ی مردی را می گیرند که زمین و اسمان و همگان منتظرش هست
    و جسورانه صخره های سخت را می شکافند
    و گاهی نمی دانم چرا بی حال و خسته باتالاقی می شوند
    خدایا مانده ام
    گاهی می دانیم و می خروشیم
    و گاهی هم نمی دانم و ندانم کاری می شود تمام حاصل این عمر حقیر
    [

    می خواهم انقدر دلم محکم باشد که حتی زیباترین طوفان ها انرا نلرزاند
    می دانی چرا؟
    چون تنها تو باید صاحب خانه ی دل من باشی خدای من
    یعنی واقعا خوب گفتید واویلاااااا
    با خلیج فارس که دیگه رسما به آتیش میکشه.
    همه بلند میشن میایستن و همراهی میکنن.
    مزاحمتون نباشم. دانلود کنین گوش بدین، حرف زدن با شما لذت بخشه. ممنون از شعرهاتون. شب خیلی خیلی خوبی داشته باشین.
    بله، طهران تهران، آهنگش که هیچ، ترانه اش هم من رو کشته!
    بله بله حتما گوش کنید خلیج فارس رو امشب.
    یک بار هم هرجور شده اجرای زنده شون رو ببینید. صحنه رو منفجر میکنند از شدت اجرای خوب و احساس.
    خیلی هم انسان خوبی ست. همین الان دارم گوش میدم بهش.
    پریشب کنسرتش بودم و هنوز در لذت و جو اونشب هستم. خیلی عمیق هستند ایشون. سر آهنگ خلیج فارس از همه بیشتر انرژی میذارند و رسما دیوانه کننده اجرا میکنند.
    اینجایی که گفتید(اگه عاشقت نبودم...) رو توی کنسرت همه مردم با هم همراه ایشون میخونند و فضای فوق العاده ای تو سالن ایجاد میشه.
    خیلی هم انسان خوبی ست. همین الان دارم گوش میدم بهش.
    پریشب کنسرتش بودم و هنوز در لذت و جو اونشب هستم. خیلی عمیق هستند ایشون. سر آهنگ خلیج فارس از همه بیشتر انرژی میذارند و رسما دیوانه کننده اجرا میکنند.
    یک دو سه چهار.......................................... ........................ انجا
    سالهای عمر چقدر زود می گذرند
    چقدر خواب بوده ام این سالها را
    دستان گرم ات را به شانه ام زدی
    ارام صدایم کردی گفتی : علی پاشو تا دیر نشده تا افتاب نزده بلند شو
    چقدر صدایت شنیدنی بود
    وناز کردن من نا درست
    حالا ببین خودت گفتی تازمانی که هستم دیر نیست
    اگر بخواهم و تو لطف کنی ایا باز هم به شانه ام میزنی؟
    ایا بازهم با صدایت مرا میخوانی؟
    ایراد کار من این است که تو را در قالب های مادی محدود می کنم
    نه تو بزرگتر از انچه که فکر می کنم هستی
    تو تمام انچه می خواهم تمام انچه نمی دانم هستی
    و تمام بینهایت ها را نظم بخشیدی
    تو قرار نیست تنها برای کسی باشی
    چون برای همگانی
    و همگان حیران تو
    دوستت دارم باز صدایم کن باز صدایم کن
    هر انچند که خوابم
    اما صدایم کن
    تا به بیداری برسم
    تا به نور برسم
    به رهایی برسم
    تا به تو برسم
    منم بی کلام دوست دارم.
    رضا یزدانی چی؟ گوش دادین؟
    تنها کسی ست که کارهاشو با تمام وجود دوست دارم.
    گوش کنید قول میدم طرفدارش میشین. ترانه هاش خیلی زیبا هستند. حتی تلخ هاش زیبا هستند. حسی که باهاش کلمات رو ادا میکنه هم خاص خودشه. اصلا فوق العادهست. اتفاقا آلبوم آخرش آهنگ ها ساخت کارن همایونفر هستند.
    شادی برایم تصویر کن
    به ان لبخندی صورتی بچسبان
    به ان نور را درد را اضافه کن
    تا ان را در بسته ای با کاغذ کادوی رنگین کمان بپیچم
    و در اسمان رهایش کنم تا ان ستاره های دور تا ان افق بی کران
    و و وقتی که دل اسمان بگیرد و بغض اش بترکد
    این بسته هزار بسته شود بینهایت شود و بر دل غم زدگان و دردمندان عالم ببارد ارام گیرد
    به من بگویید اینجا که نشسته ام چند بخش دارد
    به من بگویید گجشک های محافظ چقدر توان دارند
    به من بگویید این بی نهایت تا کی ممکن است نهایت داشته باشد
    بگویید این که من الان اینجا هستم و من الان اینجا نیستم دور خودم می چرخم من کیست یا چیست
    بگویید نشانی کدام فلش راهش را درست میرود
    فقط نگیوید که نمی توانم
    چون ممکن است دیگر نتوانم و نباشم
    ایشالا. اعتکاف من البته از جنس خودمه! هر جایی که دلم واسش تنگ شد میرم سراغش. کنار پنجره خونمون، آخر شبا تو اتاقم، روی مبل پذیرایی، تو قدم زدنای تنهاییم، اعتکافی دارم واسه خودم خلاصه...:biggrin:
    « دیشب که نمی دانستم برای کدام یک از دردهایم گریه کنم ، کلی خندیدم! »
    :(:smile:
    خب خنده ام دارد
    یک دنیا ی عجیب پر از حادثه
    یک ادم حیران
    یا باید بایستم
    یا باید.................
    نه
    هرگز
    ---------------
    می ایستم
    و به تمام درد های دنیا می خندم
    زندگی بازی نیست
    .
    انچه که باید
    روشن شود
    در گوشه های تاریک درون

    همین است

    .
    .
    .
    فهمیدی پسر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟
    گاهی وقتا که احساس میکنم یه کوه حرف دارم برای خدا، بعدش که قلم میگیرم دستم و میذارم رو کاغذ، هیچی نمیاد که بنویسم و فقط گر و گر اشک میریزم. یک بار دور لکه ی اشکهام که ریخته بود رو اون کاغذه، خط کشیدم و گفتم خدایا بیا همینا مال تو. چیز دیگه ای ندارم که از ازین برای تو صادقانه تر و عاشقانه تر باشه.
    قیانوس بی کران درون
    موج های خروشانش را بر صخره های دل می کوباند
    گاهی این موج های دغدغه ی مردی را می گیرند که زمین و اسمان و همگان منتظرش هست
    و جسورانه صخره های سخت را می شکافند
    و گاهی نمی دانم چرا بی حال و خسته باتالاقی می شوند
    خدایا مانده ام
    گاهی می دانیم و می خروشیم
    و گاهی هم نمی دانم و ندانم کاری می شود تمام حاصل این عمر حقیر
    می گفتند پرنده صدایت کرده برایت اشک ریخته گفته بوده که من فراموش کارم
    می گفتند پرنده را دلداری داده ای برایش لبخندی التیام بخش زده ای که پرنده گریه اش بند اید
    گفته بودی که صبر کند
    صبح که از خواب بیدار شدم پرنده را دیدم داشت اواز می خواند
    فکر کنم تو را صدا میزد
    خبر داری که همه را حیران خودت کرده ای حتی پرنده های نگهبان را
    فکر کنم انبار هم که پرنده از دست نادانی هام خسته شد و فرار کردده بود
    می خواست پیش تو بیاید
    اهالی بیداری برایم تعریف کردندتو ان لانه را برای پرنده ساخته بودی
    می گفتند شبها ارام گام بر میداشتی تا نکند یکوقت شاپرک های غم زده بد خواب شوند
    در طول مسیر تا اینکه به من برسی بر سر تمام موجودات ریز و درشت دست می کشیدی و در گوششان لالایی می خواندی مانند یک مادر

    میگفتند گلهارا نوازش می کردی سنجاقک هارا حتی علف ها و خارها رابه من که نزدیک شده بودی برایم زیر لب دعایی زمزمه کردی
    اهالی بیداری نفهمیدند چه میگفتی فقط دیده اند هنگام زمزمه اشک می ریخته ای
    لانه ای را در بغلت گرفته بودی و پرنده ای کوچکی را درون ان گذاشته بودی
    بال زخمی پرنده را با پارچه ای سفید بسته بودی و به پرند گفته بودی
    اینجا خانه ی توست نکند دوباره رهایش کنی مواظبش باش
    سر کوچک پرنده را بوسیده ای و لانه را بر روی شانه هایم گذاشته ای
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا